31 تیرماه(روز دهم سفر):پاریس تعطیل،شانزلیزه فنس کشی شده و چمدانهای سامسونیت
صبح بعد از خوردن یک نیمروی حسابی، به سمت شانزلیزه حرکت کردیم.

در ایستگاه مورد نظر پیاده شدیم و با صحنه تکراری حصار کشی خیابانها و پلیس روبرو شدیم. پاریس مثل زندان آزکابان شده بود. دیگر کاسه صبرم لبریز شده بودا شدت عصبانیت نبض شقیقه هایم میزد. از پلیس پرسیدیم که خیابان شانزلیزه چه ارتباطی با المپیک دارد این که دیگر موزه نیست چرا این خیابان را بسته اید؟این چه وضعی است؟ گفت که به دلایل امنیتی تنها افراد دارای QR کد میتوانند به این خیابان رفت و آمد کنند دیگر شورش در آمده بود. کلی با آن پلیس حرف زدیم و اصرار کردیم که راه را باز کند تا به شانزلیزه برویم. گفت به شما حق میدهم اما چاره ای نیست(جمله ای که حدود صدبار از دهان بقیه پلیسها هم شنیدیم) و باید با افسر ارشد صحبت کنیم و با دست او را به ما نشان داد!
افسر ارشد با قدی بسیار بلند، هیکلی درشت و اخمهایی درهم و صورتی گرفته، درخواست ما را شنید و به گفتن NO! کفایت کرد و با دست علامت داد که باید برویم. پاریس بروی و شانزلیزه را ندیده باشی؟ از نظر امنیتی هم این اقدامات توجیهی نداشت و خودشان هم حق میدادند و جوابی نداشتند که بدهند.
یک افسر پلیس که دید ما خیلی اصرار داریم که داخل شویم با همکارش به ما نزدیک شد و گفت من نباید بگویم اما راههایی برای رسیدن به شانزلیزه وجود دارد. به جای مترو باید با اتوبوس بروید. پلیس ها مسیرهای مترو را بسته اند. اتوبوس از داخل بافت شهر میرود. نزدیک آن که شدید باید از یک پاریسی که کوچه پس کوچه ها را بلد است بپرسید تا شما را از راه فرعی به آن خیابان ببرد. با طناز به این نتیجه رسیدیم که دیگر این مسخره بازی ها کافیست. چرا باید مثل آدم های فراری از کوچه پس کوچه برویم.
برای دیدن شانزلیزه یک صبح تا ظهر مان تلف شده بود و حالا باید با اتوبوس به ناکجا آباد برویم با یک پاریسی اگر که پیدا شود از کوچه پس کوچه ها به شانزلیزه برویم انگار که میخواهیم جنس قاچاق ببریم! عطای شانزلیزه را هم به لقایش بخشیدیم به طناز گفتم برای رفتن به نوتردام هم وقت تلف نکنیم که احتمالا دور آن را هم فنس کشیده اند که از چشم بد دور بماند! کاش کمی اسپند هم از تهران به پاریس می آوردیم و دور فنسها میریختیم که استغفرالله چشم نا محرم به خیابان شانزلیزه نیفتد و بلا به دور باشد!!!به سمت گالری لافایت حرکت کردیم.
سوار مترو شدیم .نشسته بودیم که در ایستگاه اول، درب مترو باز شد و چندین پلیس زن و مرد با یونیفورمهای آبی،کلت کمری و بی سیم و چندین سگ غول پیکر سیاه وارد مترو شدند. روز از نو روزی از نو!!سگها واقعاً ترسناک بودند دهان همه آنها را پوزه بند زده بودند. از کنار همه مسافران سریع رد میشدند و بو میکشیدند! چیزی نیست نگران نباشید به دنبال قاتل برو سلی میگشتند! بیشتر کودکان و افراد میان سال ترسیده بودند .حتی من که عاشق حیوانات بودم با دیدن آن سگها نفسم بند آمده بود. به ایستگاه رسیدیم و از واگن کزایی پیاده شدیم. داخل سالن دسته دسته پلیس موج میزد. این قدر که من در سفر به پاریس پلیس و اسلحه و سگ شکاری دیدم در کل عمرم ندیده بودم. برای خودش کم جاذبه توریستی نبود!!!
از ایستگاه مترو بیرون آمدیم،روبرویمان گالری لافایته بود. با دیدن این صحنه بسیار دل خور شدم و از کم کاری پلیس های محترم پاریس شاکی بودم. دور مرکز خرید لافایته را فنس نکشیده بودند!!! فکر کردم اشتباه دیده ام! بار دیگر پلک زدم که ببینم آیا درست دیده ام؟! بله!!خدایا شکرت! مگر همچین معجزه ای امکان دارد؟!اثری از فنس و سیم خاردار نبود. بالاخره باید جایی باشد تا توریستها پولهای شان را بر باد دهند.

مرکز خرید لافایته
گالری لافایت هاوسمن، شعبه اصلی فروشگاه لافایت، در بولوار هاوسمان در منطقه 9 پاریس، در نزدیکی اپرا گارنیه، نبش خیابان لا فایت، نزدیک ایستگاه مترو Chaussée d’Antin – La Fayette Paris واقعشده است. مساحت این فروشگاه بزرگ 70،000 مترمربع (750،000 فوت مربع) میباشد. طیف وسیعی از برند ها در این فروشگاه موجود هستند که هر کسی میتواند هزینه آنها را پرداخت کند. معماری فروشگاه هنری نوین میباشد، با گنبدی قابلتوجه و نمای پانورامایی از پاریس که آن را به یک جاذبه گردشگری پاریس، پایتخت فرانسه تبدیل کرده است.
گالری لافایت در پاریس میزبان یک برنامه مد هفتگی محبوب برای بازدیدکنندگان است. داخل مرکز خرید بسیار بزرگ و فوق العاده زیبا با طراحی لاکچری بود. تمامی برندهای مطرح در این مرکز دور هم گرد آمده بودند. حتی اگر قصد خرید نداشته باشید دیدن و گشتن در آن خالی از لطف نیست.

به دلیل بزرگی بیش از حد دیدن همه قسمتها مقدور نبود. به قسمت اطلاعات رفتیم و گفتیم که به دنبال خرید چمدان هستیم و راهنمایی کرد که میبایست به طبقه ششم بروید. بعد از رسیدن به این طبقه و دیدن طبقه ای پر از چمدان گل از گل مان شکفت! بعد از حدود دو هفته گشتن بورس چمدان را پیدا کرده بودیم. از چمدان های بسیار ارزان با مارکهای نا آشنا اما با کیفیت تا به روز ترین و مطرح ترین برندهای بین المللی وجود داشتند. حسابی گشتیم و قفسه سامسونیت را پیدا کردیم. قیمتها از تخمین مان بالاتر بود کمی با خودمان کلنجار رفتیم که چه کنیم.
اما مدت زیادی بود که برای خرید آن پول جمع کرده بودم و از آنجایی که بسیار اهل سفر هستم و اعتقادم بر این است که چمدان خوب مهمترین ابزار سفر است دل به دریا زده و یک ست آن را انتخاب کردم. طناز هم همان مدل را انتخاب کرد چمدان های او سبز و چمدان های من هم سورمه ای بود.

از اینکه بالاخره پیداشان کردیم بسیار خوشحال بودیم. طبق قانون تکس فری(عودت مالیات روی فاکتورهای خرید در فرودگاه)از متصدی صندوق خواستیم که فاکتورها را برایمان تکس فری کند که گفت نمیتوانم و به اصل پاسپورت نیاز دارم. ما تمام تکس فری های سفر را با عکس پاسپورت در گوشی انجام میدادیم اما هرچه به او گفتیم قبول نکرد و یک هفته به ما مهلت داد که پاسپورت ها آورده و تکس فری کنیم. برنامه فردای ما دیزنی لند بود به همین خاطر تصمیم گرفتیم تا پس فردا مجددا به اینجا بیاییم و کارهای مربوطه را انجام دهیم.

برای راحتی کار هر سه چمدان را داخل هم قرار دادیم تا حمل آن راحت شود و به سمت هتل حرکت کردیم. وقتی رسیدیم رسپشن شوخ و مهربان هتل گفت که مبارک است! چمدان خریده اید؟میتوانم قیمت آن را بپرسم؟ پسر پاریسی بسیار کنجکاو بود! که با نشان دادن فاکتور آن بهت زده به من نگاه کرد و گفت چمدانها را به شما انداخته اند اصلا این درست نیست و سرتان کلاه گذاشته اند. سریع برگردید و آنها را عودت دهید! به او گفتم که در اینترنت سرچ کرده ام و مبالغ تقریبا در همین حدود است که گفت امکان ندارد و سریع با مدیر هتل تماس گرفت تا پایین بیاید!
من فقط مات و مبهوت به او نگاه میکردم که مدیر آمد و کمی با هم فرانسوی حرف زدند. بعد مدیر هتل رو به من کرد و گفت برند چمدان چیست و زمانی که به او گفتم خندید و گفت که درست است و قیمت آن همین است. اما پسر جوان قانع نشد. به من گفت که صبر کنم و بعد با سرچ کردن در اینترنت خیالش راحت شد و گفت که درست است. چیزی که برایم بسیار جالب بود حس تعهد و احساس مسئولیت کردن او بود. زمانی که حس میکرد به عنوان یک غریبه سر من کلاه گذاشته اند گر گرفته بود و میخواست به من کمک کند تا پو لم را پس بگیرم. در دلم بسیار خوشحال شدم که هنوز همچین انسانهایی وجود دارند و حس احترام من به وی بیشتر شد از او تشکر کردم و به اتاقم رفتم.
حال خوبی نداشتم گلو درد و پشه های سیاه پاریس امانم را بریده بودند. طناز به سوپر مارکت رفت و سوسیس،باگت،میوه،و نوشابه به مبلغ 11 یورو خرید و به اتاق برگشت. فردا برنامه رفتن به دیزنی لند بود و چون شنیده بودم هزینه رستوران در آنجا بسیار بالاست و معطلی چند ساعته دارد تصمیم گرفتیم سوسیس درست کرده و ناهار مان را با خود ببریم. با حال بدی که داشتم طناز همه ساندویچ ها را درست کرد و آماده رفتن به دیزنی لند شدیم. همسفر خوب بسیار مهم هست و از سفر با طناز بسیار لذت میبردم. علاوه بر یک مدیر خوب دوست خیلی خوبی هم برای من بود.


هزینه های امروز برای هر نفر :
خرید سوپر مارکتی 6 یورو برای هر نفر
مابقی خرید های شخصی بود
یکم مردادماه(روز یازدهم سفر): ماجراهای ساحل و بیمارستان دیزنی لند!
صبح با شوق و ذوق بیدار شدم. از ابتدای سفر برای رفتن به دیزنی لند لحظه شماری کرده بودم. یکی از جذاب ترین مکانها در سفر به پاریس همین دیزنی لند است. به دلیل خارج از شهر بودن دیزنی لند کارتهای خریداری شده قابل قبول نبود و باید مجددا بلیط تهیه میکردیم. هزینه بلیط 5 یورو بود و ایستگاه آن کاملا مشخص بود و عکس میکی موس را در آن ایستگاه کشیده بودند.
به مقصد رسیدیم. به دلیل خرید بلیط به صورت اینترنتی نیاز به ایستادن در صف طولانی نبود.پرینت بلیط خریداری شده در آوردم و بارکد آن را روی دستگاه گذاشتم اما ارور میداد. مسئول آن گفت که پرینت گرفته شده بزرگ است و دستگاه تشخیص نمیدهد برگه را از من گرفت و کد آن را استعلام کرد. درست بود و وارد شدیم.

در بدو ورود بسیار خوشحال شدم دیزنی لند به زیبایی عکسهایش بود و ساختمان ها فضاهای سبز و دکوراسیون فوق العاده ای داشت که هر کسی را به سمت خاطرات دوران کودکی اش هل میداد. همه تل دیزنی لند روی سر داشتند. برای خرید آن به دکه رفتیم. قیمت آن 20 یورو و واقعاً بالا بود تصمیم گرفتیم به جای دو تل، یک تل تهیه کنیم و در عکسها از آن استفاده کنیم. بعد از دو بستنی قیفی هر کدام حدوداً 5 یورو خریدیم و پس از آنکه حسابی خنک شدیم برنامه اکسل را درآوردیم تا ببینیم باید به کدام سمت برویم.

دیزنی لند پاریس، از جادوییترین مراکز تفریحی پاریس و بهترین جاهای دیدنی پاریس است. در اینجا رویاها زنده میشوند و ماجراهای فراموشنشدنی اتفاق میافتند. مجموعه دیزنی لند پاریس شامل دو پارک مجزا، «دیزنیلند پارک» (Disneyland Park) و «والت دیزنی استودیو پارک» (Walt Disney Studios Park) است که هر کدام دارای جاذبهها و تفریحات منحصر بهفرد خود هستند. این پارک افسانهای با بیش از ۵۰ جاذبه هیجانانگیز، از قلعه شگفتانگیز زیبای خفته گرفته تا پارک استودیوهای والت دیزنی، تجربهای بینظیر برای هر سنوسال فراهم میکند. در این سرزمین افسونگر، شخصیتهای محبوب دیزنی با شما دیدار میکنند و با نمایشهای زنده شما را به دنیای تخیل میبرند.
انتخاب ما به دلیل زمان محدود تنها یک پارک از دو پارک(Disneyland Park) بود که جاذبه های بیشتری داشت.
پارک قلعه یا پارک دیزنی لند، نسبت به پارک استودیو والت دیزنی طرفداران بیشتری دارد و از پنج بخش مختلف «خیابان اصلیMain Street»، «سرزمین فانتزیFantasyland»، «سرزمین ماجراجوییAdventure land»، «سرزمین اکتشافاتDiscovery land» و «سرزمین مرزیFrontier land» تشکیل شده است. هر یک از این بخشها با دکوراسیون و معماری خاص خود، فضایی جذاب و منحصر به فرد را برای بازدیدکنندگان فراهم میکنند.
به دلیل اینکه زمان را از دست ندهیم بازی های مورد علاقمان را در هر قسمت مشخص کرده بودم. اولین انتخاب ما ترن هوایی جنگ ستارگان (Star Wars Hyperspace Mountain) بود که معروفترین بازی دیزنی لند است و در قسمت بازی های ناحیه Discovery land قرار دارد . با ترن هوایی جنگ ستارگان میتوانید گردش 360 درجه به دور خود را تجربه کنید. این ابر ترن فضایی سرعتی بالای هفتاد کیلومتر بر ساعت دارد و 3 چرخش 360 درجهای که در طول مسیر دارد کاملاً هوش را از سر هر فردی میپراند. و به دلیل داشتن مخاطب زیاد نزدیک ظهر معمولا صف آن کیلومتری میشود. پس بدون تلف کردن وقت به سمت آن حرکت کردیم. صف آن خیلی زیاد نبود.

صف ورودی و انتظار برای سوار شدن به ترن استار وار که ایکاش نمیرفتم!
ترن ما رسید در صندلیهای مان نشستیم و کمربندها رابستیم.دائما آنها را چک میکردند که ترن به راه افتاد .وارد تونل سیاهی شدیم و دیگر هیچ چیز معلوم نبود. سرشار از ترس و هیجان بود ترن 360 درجه میچرخید و ما هیچ چیز نمیدیدیم فقط صدای جیغ جمعیت در گوش میپیچید که ناگهان آسمان آن پر ستاره شد و پرواز سفینه ها شروع شد. کل آن از فیلم جنگ ستارگان اقتباس شده بود و واقعاً جالب بود. سرعت ترن بیش از حد زیاد بود و چندین بار سرمان محکم موقع توقف های ناگهانی ترن به صندلی اصابت کرد. تجربه جالبی بود اما چشم تان روز بد نبیند!
پیاده شدم که حس کردم خیلی حال خوشی ندارم. از چرخش زیاد ترن سرگیجه شدیدی گرفته بودم. دیزنی لند دور سرم میچرخید! کمی جلوتر، به مکان خلوتی رفتم که حالم بد شد! تهوع و سرگیجه امانم را بریده بود. روی نیمکتی نشستم. همه چیز دور سرم میچرخید. طناز با بسته بزرگی اسمارتیز در دست برگشت تا فشارم کمی بالا بیاید اما بدتر شد. عرق سرد کردم و دیگر چیزی نمیدیدم.باچشمهای بسته روی نیمکت دراز کشیدم .طناز به مسئولان پارک خبر داده بود و شخصی با بیسیمی در دستش برای چک کردن حال من آمد،حالم را پرسید اما اصلا نتوانستم جواب بدهم. بیسیم زدند و یک دقیقه بعد چند نفر با یک ویلچر برای بردن من آمدند! تجربه سوار شدن بر روی ویلچر را نداشتم که بحمداللّه نائل شد! نمیدانم انگار پاریس به من نمیساخت!

تخت من در بیمارستان دیزنی لند
روی ویلچر نشستم که حس کردم برای بار دوم سوار ترن استار وار شدم! مرد پشت ویلچر با سرعتی سرسام آور ویلچر را هل میداد و با سرعت نور از بین جمعیت رد میشد.انقدر سریع رفت که مجددا حالم بد شد. دو درب سفید رنگ باز شد و وارد سالنی شدم و مرا روی اولین تخت گذاشتند. پرستار بسیار مهربانی آمد با چشمانی آبی رنگ به من زل زده بود و سوال میکرد .به قدری حالم بد بود که حرفهایش را نمیشنیدم.با گرفتن قند و فشار و تب شروع کردند و با دادن قرصهایی که 2 تا 3 ساعت خوردن شان زمان لازم داشت پیش رفتند. بعد از یک ساعت علائمم را چک کردند اما حالم همچنان بد بود. قرص دیگری دادند .به طناز گفتم برای سفرنامه من چند عکس از بیمارستان بگیر چون خودم نمیتوانم. با تعجب به من نگاه کرد که با حال بد هم دست از سر عکسهای سفرنامه بر نمیداری!

دو ساعت بعد همه چیز درست شده بود. سرگیجه و تهوع از بین رفته بود. پرستار بسیار خوشحال شد و کمی با هم گپ زدیم. نزدیک در بودم که پسری را آوردند که دقیقا به حال من دچار شده بود. بابت خدمات درمانی هیچ پولی از ما دریافت نکردند و کاملا رایگان بود.
همه برنامه ها نقش بر آب شده بود. چند ترن جذاب، ماشین سواری و ...در برنامه گنجانده بودم که دیگر سوار شدن بر آنها عقلانی نبود. قدم زنان به کنار قصر زیبای خفته رسیدیم که برنامه نیم روزی شروع شد.کارنیوال های زیبا و تنوع با شخصیت های کارتونی زیبا از مقابل مردم عبور میکردند و برنامه اجرا میکردند که حدود یک ساعتی طول کشید.
کارناوال دیزنی لند
بعد از آن از داخل قصر زیبای خفته دیدن کردیم. شنیده بودم که این قصر آخر هفته ها تعطیل است به همین دلیل روز دوشنبه را برای بازدید از دیزنی لند انتخاب کرده بودم. داخل شدیم و در محوطه زیبای آن گشتی زدیم.
ساندویچ های سوسیس مان را بیرون آوردیم و روی نیمکتی نشستیم و ناهار خوردیم. به طناز گفتم بیا بعضی بازیها را سوار شویم که با شنیدن تو چقدر رو داری اجازه صادر نشد! داخل اکسل برنامه ام به دنبال مکانهای مجاز برای خودم گشتم که چشمم به درخت خانواده رابینسون افتاد. به سمت آن حرکت کردیم. این درخت را بسیار شبیه فیلم آن درست کرده بودند و هر چه از آن بالاتر میرفتی در طبقات مختلف لوازم زندگی آنها را قرار داده بودند که برایم جالب بود.



بعد از آن به سمت جزیره دزدان دریایی رفتیم و از آنجا بازدید کردیم. کشتی به گل نشسته ای آنجا بود که طراحی جالبی داشت.
کمی قدم زدیم و بعد از خوردن دو بستنی خوشمزه ،به سمت قسمت علاالدین میرفتیم که جادوگر شنل قرمزی را دیدیم که همه با او عکس میگرفتند در صف ایستادیم.کارکتر جالبی داشت کمی با او عکس گرفتیم و وارد ساختمان علاالدین شدیم. داخل آن جالب بود و موسیقی آن فیلم را پخش میکردند.



بعد از آن، به سمت هزار توی آلیس در سرزمین عجایب رفتیم که یک هزارتو با دیوارهای چمنی بود که باید مسیر درست را پیدا میکردیم تا به قلعه برسیم. اواسط راه مجسمه پاسورها و شخصیت های این کارتون را قرار داده بودند که میتوانید با آنها عکس بگیرید.


موقع عکس گرفتن با کاراکتر ترسناک دوران بچگی ام فرا رسید!دارث وِیدِر ( Darth Vader) از جنگ ستارگان!!!با آن شنل و ماسک سیاه! در صف ایستادیم و پس از اندکی انتظار وارد شدیم! با دیدنش قلبم به تپش افتاد هنوز هم از چهره اش میترسیدم. از ترس بی موردم خنده ام گرفته بود و داشتم با هیجان آن را برای طناز تعریف میکردم که از اتاقش بیرون و به سمت من آمد!دستانش را به کمرش زد و اشاره کرد که ساکت شوم! صدای نفس کشیدن معروفش دقیقا مثل فیلم جنگ ستارگان بود و با آن مو نمیزد!
به اتاقش بازگشت عکاسی نفر قبلی تمام شد و نوبت ما رسید جلو در ایستاد تا من و طناز وارد شویم بسیار قد بلند و ترسناک بود. داشتیم وسایل مان را گوشه اتاق میگذاشتیم تا هنگام عکاسی مشخص نباشند و در این مورد با هم حرف میزدیم که مثل اجل معلق دوباره بالای سرم ظاهر شد و با گفتن هیس شروع به حرف زدن کرد! صدایش کامپیوتری و دقیقا مثل فیلم بود. گفت اینجا ساختمان ملاقات با میکی نیست که شوخی و خنده باشد ساکت بایستید. خوب بازی میکرد و با کاراکتر فیلم مو نمیزد. از ما عکس های زیادی گرفتند در عین حال میتوانستیم با موبایل شخصی هم عکس بگیریم. جلوی در عکسها را نشان میدادند و اگر دوست داشتیم آن را برایمان چاپ میکردند و با قاب عکس جنگ ستارگان میدادند یکی از عکسهایم را به مبلغ 15 یورو خریدم و به سمت قسمت دل خواهم حرکت کردیم.


قسمت مورد علاقه ام ملاقات با میکی بود. که میبایست داخل ساختمانی میشدیم و وارد اتاقی میشدیم که به صورت شخصی میکی را ملاقات میکردیم. میکی شخصیت مورد علاقه ام بود که عاشق کارتونهایش بودم. وارد ساختمان شدیم صف بسیار طولانی بود. مامور جلوی درب گفت که زمان مورد انتظار برای عکس گرفتن ما حدود 45 دقیقه است و آیا مایلیم؟ که با شنیدن جواب بله گفت موفق باشید و از جلوی در کنار رفت. داخل شدیم ساختمان مفروش بود و با میله لاین ها را جدا کرده بودند برای اینکه حوصله مردم به خاطر صف طولانی سر نرود روی پرده بزرگی روی دیوار کارتن های میکی پخش میشد. پس از انتظاری طولانی نوبتمان شد داخل اتاق شدیم که با دیدن میکی گل از گلم شکفت و به سمتش دویدم.
سنم را فراموش کرده بودم و کودک درونم بسیار فعال شده بود. بغلش کردم و او را رها نمیکردم. عکس های زیادی با او گرفتیم. وسایلم را برداشتم که از اتاق بیرون برویم که با دیدنش دوباره برگشتم و او را بغل کردم. داشتم میرفتم که مسئولان آنجا مرا صدا کردند و گفتند میکی میگوید که تو را خیلی دوست دارد من هم برگشتم و به او گفتم که من هم خیلی دوستش دارم! همه خندیدیم و از اتاق خارج شدیم. دوتا از عکسهایم را با قاب میکی خریدم. به دلیل خرید عکس در قسمت جنگ ستارگان عکس دوم تخفیف میخورد و هر عکس 9 یورو میشد.18 یورو پرداخت کردم. طناز هم دو عکسش را خرید و گفت برعکس اون یکی، میکی چقدر مهربونه و من هم تایید کردم. کاش کمی فنس و سیم خاردار از خیابانهای پاریس که فراوان ریخته بود می آوردم و دور میکی هم فنس میکشیدم و او را با خودم میبردم!



پس از آنکه حسابی با میکی عکس گرفتیم و پس از تحویل گرفتن عکسهای یادگاری، از قصر سیندرلا که در مقابل کاخ زیبای خفته، بیش تر شبیه دخمه بود تا قصر بازدید کردیم و با کالسکه اش در حیاط عکس گرفتیم.



به طناز پیشنهاد کردم که برویم و کشتی دزدان دریایی کارائیب را سوار شویم که قبول نمیکرد و میترسید دوباره حالم بد شود. با گفتن اینکه قایق است و ربطی به ترن ندارد بالاخره قبول کرد و به سمت ساختمان آن حرکت کردیم. پس از صف کوتاهی داخل شدیم. قایقها را زنجیروار نگه می داشتند و مردم دو به دو سوار میشدند. مسیر داخل تونل، بسیار تاریک و غار مانند بود و فضای جالبی را طراحی کرده بودند. شبیه سازی داخل آن مانند فیلم دزدان دریایی کاراییب بود و شخصیت های متحرک داخل تونل رباط بودند. انگار قایق ها از زیر آب روی ریل قرار داشتند و با سرعتی یکنواخت حرکت میکردند. فیلم های زیادی از داستانهای داخل غار گرفتم که به دلیل تاریکی بیش از حد خیلی واضح و قابل پخش نبودند.

ورودی بازی دزدان دریایی کارائیب


داخل غار تاریک دزدان دریایی کارائیب
ساعت نزدیک 8 شب بود. منتظر رسیدن شب و دیدن آتش بازی دیزنی لند بودم. از اطلاعات ساعت آتش بازی را پرسیدیم و گفتند 11 شب است چون پاریس هوا دیر تاریک میشود و آتش بازی در نور روز دیده نمیشود.واقعا دلم میخواست بمانم اما طناز قبول نکرد و گفت که دو شب باید برگردیم و با توجه به ناامن بودن خیابانهای پاریس در شب و اینکه فردا شب میبایست پاریس را ترک میکردیم نیاز به زمان جهت جمع آوری وسایل داشتیم. دلم میخواست بمانم خیلی برای دیدن آتش بازی منتظر بودم اما قبول کردم و به ناچار برگشتیم.
حدود 9:30 شب به هتل رسیدیم وسایل مان را جمع کردیم. فردا شب میبایست به سمت بارسلون حرکت میکردیم و صبح باید اتاق را تحویل میدادیم. دو ساعتی مشغول مرتب کردن وسایل شدیم و خوابیدیم.
هزینه های امروز برای هر نفر:
بلیط متروی رفت و برگشت دیزنی لند 10 یورو
تل دیزنی لند 10 یورو(اشتراکی)
بستنی قیفی 5 یورو
خرید عکسهای دیزنی لند 33 یورو
جمع هزینه های امروز برای هر نفر 58 یورو
دوم مرداد ماه(روز دوازدهم سفر):از کاخ ورسای تا دخمه مردگانی که بسته بود...
بعد از خوردن صبحانه در تراس نقلی اتاقمان،پرینت برنامه امروز را برداشتیم و آماده رفتن شدیم. چمدانها را به رسپشن هتل تحویل دادیم و اتاق را تخلیه کردیم. مقصد اولیه مان کاخ ورسای بود که بلیط آن را قبلا به صورت آنلاین خریداری کرده بودم. ساعت ورود ما در بلیط ده صبح ذکر شده بود. ساعت 8:30 حرکت کردیم وارد مترو شدیم و با دو بار خط عوض کردن به مقصد رسیدیم. خیابان منتهی به کاخ ورسای سرسبز و زیبا بود. جمعیت زیادی به سمت کاخ در حرکت بود. باران تندی میبارید و دست فروشان مشغول فروش کاورهای نایلونی به توریستها بودند.



درب ورودی کاخ ورسای
از درب ورودی داخل شدیم.بلیط مان نیازی به ایستادن در صف نداشت. جلو رفتیم و بلیط را تحویل دادیم.بارکدها اسکن شد و داخل کاخ شدیم.داخل کاخ بسیار شلوغ بود. با تابلوهای راهنما میتوانستید مسیر دلخواه تان را برای بازدید انتخاب کنید.

به دلیل بزرگی بیش از حد کاخ، امکان دیدن همه قسمت ها میسر نبود و ما دو سالن اصلی را برای بازدید انتخاب کردیم.
داخل کاخ بسیار بزرگ و زیبا بود و مجسمه های بزرگ و زیبایی در گوشه و کنار به چشم میخورد. بازدید از کاخ (قسمتهای انتخابی)حدود دو ساعتی طول کشید. از پنجره های قدی کاخ به بیرون نکاهی انداختم. باغ بسیار زیبا و سرسبز کاخ ورسای تا دور دستها ادامه داشت. برای ورود به باغ میبایست بلیط جداگانه تهیه کنید که من هنگام خرید بلیط آنلاین آنرا با حق دسترسی به باغ تهیه کرده بودم.




نکته ای که برایم جالب بود استفاده بسیار زیاد از نماد اسب،نقاشی اسب و مجسمه های اسب در کاخ ورسای بود. اسب در تاریخ فرانسه و دربار لوئی چهاردهم اهمیت ویژه ای داشت. اسبها نمادی از قدرت،شجاعت،و سلطنت بودند. لوئی چهاردهم که به شاه خورشید معروف بود علاقه زیادی به اسب داشت و از آن برای نشان دادن عظمت و اقتدار سلطنت خود استفاده میکرد.
از پله ها پایین رفتیم و با توجه به تابلوهای راهنما به سمت باغ حرکت کردیم. در ورودی باغ بلیط های ما را مجددا درخواست کردند و کد آن را اسکن کردند. باغ ورسای بسیار بزرگ و زیبا بود و قسمتهای مختلف آن کاملا با هم متفاوت بود. برخی قسمتها تنها چمنکاری،بعضی از قسمتها توسط درختان کاج کوتاه قامت و چیدمان زیبایی طراحی شده بود و در برخی از قسمتها درختان بسیار بلند و سر به فلک کشیده قرار داشتند. داخل باغ موسیقی اپرای بسیار قشنگی در حال پخش بود.





دریاچه بسیار زیبایی وسط باغ قرار داشت که در وسط آن مجسمه های اسب طلایی رنگی قرار داشتند.نام این دریاچه نایب السلطنه(Grand Canal) است.این دریاچه عظیم به عنوان بخشی از طراحی باغ های ورسای توسط لوئی چهاردهم ساخته شد.
حدود دو ساعتی در باغ گشت زدیم و به دلیل بزرگی بیش از حد مجموعه همه قسمتها را ندیدیم.
دیگر ظهر شده بود و وقت زیادی نداشتیم. مقصد بعدی ما گالری لافایته بود که طبق خرید دو روز گذشته، میبایست پاسپورت ها را برای تکس فری کردن چمدانها نزد فروشنده میبردیم. نزدیک لافایته رسیدیم. شنیده بودم که عطر فروشی بسیار بزرگی نزدیک این مرکز قرار دارد و من که دنبال عطر خاصی میگشتم تصمیم گرفتم قبل از رفتن به لافایته آنجا را پیدا کنم. به دلیل نداشتن اینترنت پیدا کردن لوکیشن دقیق میسر نبود. دور خود میچرخیدیم که پسری با موهایی بلند و ظاهری ساده به ما نزدیک شد. پرسید که از کجا آمده ایم و به دنبال چه چیزی میگردیم. گفتم که اهل ایران هستیم و اسم مغازه را میشناسم و شما را تا آنجا همراهی میکنم.
گفت ایران را خوب میشناسد سپس پرسید نظرتان در مورد کشور ترکیه چیست؟ آدم خیلی عجیبی بود چهره ای سرد اما مهربان داشت و تمام نگاهش تا انتهای مسیر به سمت افق بود. گفت که قبل از رسیدن به عطر فروشی میبایست از صرّافی پول چنج کند ما هم که به دنبال صرّافی بودیم با او همراه شدیم. پس از چنج کردن دلارهای قدیمی فرودگاه به یورو! به سمت مغازه عطر فروشی حرکت کردیم. سر کوچه مدنظر ایستاد و با انگشت به سمت مغازه اشاره کرد تا اشتباه نرویم. آدم بسیار عجیبی بود و جز کارکترهایی بود که معمولا در خاطر میماند. تشکر کردیم و به سمت مغازه رفتیم. عطر مد نظرم در آنجا نیز موجود نبود. سپس به گالری لافایته برگشتیم.
جهت تکس فری از من کردیت کارت خواستند و گفتند بر خلاف سایر خریدها،وجه مالیات این خرید در فرودگاه به صورت نقد پرداخت نمیشود و حتما کارت اعتباری میخواهد. از خرید کارتم بسیار راضی بودم و در این سفر بسیار به کارم آمد. فاکتور چمدانها را در طبقه زیرین مرکز خرید تکس فری کردیم. پاکتی به ما داده شد که میبایست در فرودگاه آلمان آن را به صندوق پستی می انداختیم و بعد از دریافت توسط شرکت وجه آن به کارت اعتباریم واریز میشد. بعد از کمی خرید از آنجا خارج شدیم.

مقصد بعدی مان دخمه مردگان پاریس (Catacombs) بود که قبل از رفتن برای دیدن آن بسیار اشتیاق داشتم. به دلیل اینکه زودتر از هفت روز به تاریخ بازدید وب سایت رسمی بلیط آنرا نمیفروخت میبایست در حین سفر آنرا خریداری میکردم. بعد از رسیدن به زوریخ برای خرید آنلاین اقدام کردم و سیم کارتم را روشن کردم اما پسورد کارت اعتباری به موبایلم پیامک نمیشد. آخر تصمیم گرفتیم حضوری بلیط را تهیه کنیم. ایستگاه مد نظر پیاده شدیم. میدانی با مجسمه شیر سنگی وجود داشت و درب ورودی دخمه مردگان در پشت آن بود.

صف کوتاه ورودی کاتاکومب!
در زیر شهر پاریس تونلهایی به طول چند صد کیلومتر وجود دارند که سراسر آن ها پر از استخوان مردگان است. این تونل ها به طول 300 کیلومتر ، 600 میلیون از ساکنان قبلی پاریس را در خود جای داده اند و تبدیل به یکی از عجایب گردشگری دنیا شده اند که به نام دخمه مردگان در پاریس ( به انگلیسی: Catacombs of Paris ) معروف شده اند. این تونل ها معادن سنگ آهن بودند که از زمان روم باستان به جای مانده اند و بعد از نیمه ی دوم قرن 18 این تونلها که در زیر مرکز شهر پاریس واقع شده بودند تغییر کاربری داده و محلی برای انتقال مردگان پاریسی شدند.
در قرن هجدهم که فرانسه رو به پیشرفت بود و به طبع آن جمعیت پاریس افزایش پیدا کرده بود و تعداد فوتی ها هم بالا رفته بود ، گورستان های پاریس پر شده بود و تدفین ها به قدری نامناسب انجام میشد که حتی گاهی مرده ها را بین دیوارها قرار میدادند یا روی قبر ها را نمیپوشاندند یا عمق دفن اجساد به قدری کم بود که جسدها بعد از مدتی از خاک بیرون میزدند. بعد از بازسازی پاریس در سال 1860 جابجایی تمام اجساد به این تونل ها به اتمام رسید و هفت سال بعد دخمه مردگان پاریس برای بازدید عموم مردم بازگشایی شد. از سال 1955 بازدید از اغلب بخشهای دخمه ها ممنوع شده و گردشگران به قسمت های محدودی از این کاتاکومب دسترسی دارند.
به درب ورودی رسیدیم بسیار خلوت و چند نفر بیشتر در صف نبودند خواستیم بلیط بخریم که گفتند ظرفیت تکمیل است و بلیط نمیفروشند.هرچه درخواست کردم و توضیح دادم که امکان خرید اینترنتی وجود نداشت و ما کلی راه آمدیم تا اینجا را ببینیم فایده نداشت که نداشت!این دخمه مانند دکه سینما نبود که ظرفیت آن تکمیل شود درب آن باز بود و تنها راهروهایی برای عبور کردن وجود داشت اما اجازه ندادند.واقعا بغضم گرفته بود و بسیار عصبانی شده بودم. این هم آخرین یادگاری سفر پاریس بود!
قسمت نشد این مکان را ببینم اما عکسهایی از اینترنت برای این مکان عجیب و خاص در سفرنامه قرار میدهم تا اگر کسی قصد سفر به این مکان را داشت با آن آشنایی بیشتری داشته باشد.
به هتل برگشتیم. اتاق را صبح تحویل داده بودیم. در لابی نشستیم کمی استراحت کردیم . چیزی خوردیم. کنار هتل فروشگاه بزرگی بود به آنجا رفتم و چند بسته بستنی گربه، سوغاتی برای گربه ام خریدم. قیمت این بستنی ها در ایران بسیار بالاتر از اینجا بود.
شب ساعت ده و نیم، وقت حرکت اتوبوس مان بود که به سمت بارسلون حرکت میکرد و فردا ظهر ساعت 11 به مقصد میرسیدیم. به دلیل زیاد شدن بار و چمدانها از هتل درخواست کردیم که برایمان تاکسی بگیرد. سوار شدیم و در ترمینال اتوبوسها پیاده شدیم. از اطلاعات شماره گیت اتوبوس بارسلون را پرسیدیم و در آنجا منتظر آمدن سبز رنگ دوست داشتنی شدیم.
اتوبوس آمد. مشکل همیشگی بلند کردن چمدان های سنگین و گذاشتن آنها در قسمت بار اتوبوس که بسیار بالا بود شروع شد. بالاخره شخصی پیدا شد و داخل کابین بار رفت و از آنجا به مردم کمک میکرد و چمدان های آنها را کمک شان بالا میکشید. راننده پیاده شد بلیط و پاسپورتهای ما را چک کرد و به سمت چمدانها رفت. ما که احتمال خرید چمدان در پاریس را از قبل پیش بینی کرده بودیم هنگام خرید بلیط دو چمدان اضافه هم خریدیم و برای هر چمدان 5 یورو پرداخت کرده بودیم. چمدانها را شمرد. همه چیز طبق روال بود سوار شدیم و بدون دقیقه ای تاخیر اتوبوس به راه افتاد. بسیار تمیز و خنک بود،انقدر خسته بودیم که نفهمیدیم چه موقع خواب مان برد.
هزینه های امروز برای هر نفر :
تاکسی 15 یورو
بقیه بلیط ها و ورودی ها قبلا به صورت آنلاین در تهران خریداری شده بود.
سوم مرداد ماه(روز سیزدهم سفر):هتل دندان گرد و بارسلون زیبا
وقتى يه اتفاق خوب تو زندگيت ميفته،
سفر كن تا جشن بگيرى
وقتى يه اتفاق بد تو زندگيت ميفته
سفر كن تا فراموشش كنى
وقتى هيچ اتفاقى تو زندگيت نميفته
سفر كن تا يه اتفاقی بيفته !
اگر میخوای ثانیه به ثانیه یه اتفاقی بیوفته برو پاریس!
شاعر مصراع آخر هم خودم بودم. در اتوبوس دیشب مانند پاریس خبری از روشن کردن چراغ های اتوبوس و ایست بازرسی نبود و ظهر راس ساعت به بارسلون رسیدیم. پیاده تا هتل تنها 11 دقیقه بود اما به دلیل بار زیاد تاکسی گرفتیم که به دلیل نزدیکی مبلغ زیادی نشد راننده 8 یورو گرفت و نفری 4 یورو به او پرداخت کردیم.
وارد هتل Best Aranea شدیم. بسیار زود رسیده بودیم. رسپشن قبول نکرد که اتاق را زودتر به ما تحویل دهد و ما بسیار خسته در لابی منتظر نشستیم. این هتل فوق العاده تمیز و از نظر موقعیت مکانی در بهترین محله بارسلون و نزدیک به خیابانها و جاهای دیدنی بارسلون است.ساگرادا فامیلیا به فاصله بسیار کمی از این هتل قرار دارد و از برخی اتاقهای این هتل قابل رویت است. طبق تحقیقاتی که از سایت بو کینگ انجام داده بودم میدانستم که به دلیل قدیمی بودن ساختمان هتل اندازه اتاقها استاندارد نیست و بیشتر اتاقها بسیار کوچک هستند و فضای کافی ندارند.


ورودی هتل بست آرانی
نزد رسپشن رفتم و به او گفتم که شنیده ام بیشتر اتاقهای اینجا کوچک است با توجه به زیادی بار ما لطفاً بررسی کنید و اتاقی با فضای کافی به ما اختصاص دهید که قبول کرد. کمی نشستیم که مرد رسپشن با صدای ریزش موزیانه نگاهی به ما انداخت و گفت اگر 60یورو بدهید میتوانم بگویم نظافتچی سریع اتاق را تمیز کرده و تحویل تان دهم که ما قبول نکردیم. از این برخورد خوش مان نیامد. اگر اتاق خالی ست چرا تحویل نمیدهی ؟اگر خالی نیست چطور با پول خالی میشود؟!
یک شعبه از فروشگاه بزرگ کارفور که بسیار مورد علاقه من است و در دبی تقریبا همیشه بیشتر خریدهایم را از آنجا میکنم دقیقا سر خیابان هتل قرارداشت.به طناز پیشنهاد دادم که مثل سایر هتل ها چمدانها را به رسپشن تحویل دهیم و برویم در کارفور کمی گردش کنیم تا زمان تحویل اتاق فرا رسد که رسپشن گفت برای دریافت هر یک چمدان دو یورو باید پرداخت کنید!شکه شده بودیم. هیچ کدام از هتل ها همچین درخواستهایی از ما نمی کردند و این خدمات کاملا رایگان بود ما که دیگر لج مان در آمده بود قبول نکردیم و گفتیم آنقدر میمانیم تا زمان تحویل اتاق برسد. طناز گفت که کنار چمدانها میماند و من به کارفور رفتم.
از هتل تنها دو دقیقه راه بود . وارد شدم و کمی خریدهای شخصیم را انجام دادم. دو موز به مبلغ یک یورو گرفتم و به لابی برگشتم و بعد از خوردن آن کمی استراحت کردیم. ساعتی منتظر ماندیم بسیار گرسنه شده بودیم مجددا به مغازه کنار کارفور رفتم و دو ساندویچ کوچک به مبلغ هر کدام 2.5 یورو خریدم ساندویچ ها را خوردیم و باز منتظر ماندیم.سفرمان بسیار طولانی بود دلم برای پدرو مادرم بسیار تنگ شده بود پسورد وایفای هتل را گرفتم و یک دل سیر با آنها صحبت کردم.
فکر میکنم جای خالی آدمها، در واقع جای خالی بودن شان نیست، جای خالی تکهای از قلب مان است که خانهیشان بوده، به نامشان بوده، و حالا به وقت سفر و بستن بار و بنه، آن تکه را هم با خود بردهاند. این است که همیشه در یاد نبودنِ کسی، گوشهای از قلبمان درد میگیرد و میسوزد.
ساعت سه باید اتاقها را به ما تحویل میدادند که بالاخره ساعت دو و نیم رسپشن از خر شیطان پایین آمد و اتاقمان را تحویل داد. نسبت به اتاقهای دیگر هتل فضای مناسبتری داشت. داخل اتاق کاملا تمیز بود و همه امکانات فراهم بود.
طبق برنامه به دلیل خستگی راه تنها مقصد مان یک اوت لت بزرگ خارج از بارسلون بود که میبایست با اتوبوس برویم. قبل از اینکار پیاده به کنار کلیسای بزرگ ساگرادا فامیلیا رفتیم و از ایستگاه متروی پشت آن دو عدد هولا کارت 5 روزه به مبلغ 44 یورو برای هر نفر خریدیم.


اگر فقط گه گاهی می خواهید از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنید، بهترین گزینه شما، خرید بلیط تک سفره است. با این بلیط می توانید سفری درون شهری را با استفاده از اتوبوس شهری TBM و یا مترو داشته باشید. هزینه تهیه این بلیط، 2 تا 3 یورو می باشد و آن را از ماشین های خودکار بلیط (خود پرداز) می توانید تهیه کنید. کارت مسافرتی Hola BCN برای 2-5 روزه: ارزان و قابل استفاده سریع است .سفرهای نامحدود با اتوبوس، مترو، تراموا، قطار شهری را میتوانید با آن تجربه کنید. این کارت در بین بازدیدکنندگان بسیار محبوب شده است. تعداد نامحدود سفر را می توانید از طریق کارت های 2، 3، 4 یا 5 روزه، داشته باشید.
بعد از خرید هولا کارت با ایستگاه مرکزی اتوبوس رفتیم تا سوار خط مدنظر شده و اوت لت Roca village پیاده شویم که به ما گفتند به دلیل خارج از شهر بودن این اوت لت با هولا کارت نمیتوانیم برویم و باید بلیط اتوبوس تهیه کنیم که به دلیل دوری مسافت بلیط این اتوبوس 22 یورو میباشد!!!
از رفتن به آنجا صرف نظر کردیم. بارسلون پر از خیابانها و مراکز خرید بود و نیاز به پرداخت همچین هزینه ای نبود. قسمتی از برنامه های فردا را جا به جا کرده و امروز گذاشتیم. به خیابان معروف Pg.de Gracia که بسیار به هتل نزدیک بود رفتیم. این خیابان پر از مراکز خرید و اماکن دیدنی است. به میدان پر از کبوتر کاتالونیا رفتیم. میدان زیبایی بود و گردشگران تور اسپانیا مشغول گرفتن عکس با پرندگان بودند.

میدان کاتالونیا
در انتهای میدان کاتالونیا در سمت مجاور فروشگاهی زنجیره ای مخصوص لوازم آرایشی بهداشتی به نام Primor قرار دارد که از آنجا عطرهایی را که بسیار به دنبالشان بودم با قیمت مناسبی خریدم. پس از آن از مغازه Pull&bear که در کنار آن قرار داشت دیدن کردیم و پس از آن به ساختمان اصلی زارا در این خیابان رفتیم.
زارای خیابان دگاراسیا ساختمانی بسیار بزرگ و چند طبقه دارد، که برای خرید بسیار مناسب است. طبق تجربه من محصولات شرکتهای برند را در اسپانیا با قیمتهایی بسیار ارزانتر از سوییس و فرانسه میتوان خرید. این خیابان برای خرید و گشت و گذار عالی ست و دست خالی از آن باز نمیگردید.حسابی در این خیابان دوست داشتنی گشتیم.
دیگر هوا تاریک شده بود و گرسنه شده بودیم. به رستوران زنجیره ای Five Guys رفتیم و دو سیب زمینی سرخ کرده دو چیزهات داگ و دو نوشابه سفارش دادیم. غذا بسیار خوشمزه و با کیفیت بود و باعث شد مجددا یک سیب زمینی دیگر سفارش بدهیم.32 یورو پرداخت کردیم تقریبا 16 یورو برای هر نفر. نوشیدنی در این رستوران به صورت ری فیل است یعنی بعد از اتمام شما میتوانید هر چندبار که میخواهید لیوان تان را داخل برده و با هر مدل نوشابه و بدون هزینه مجددا آن را از دستگاه پر کنید.
لوکیشن هتل عالی بود. بعد از شام پیاده به سمت هتل حرکت کرده و پس از چند دقیقه رسیدیم.
جمع هزینه های امروز برای هر نفر:
تاکسی به هتل 4 یورو
میوه و ساندویچ ناهار 3 یورو
هولا کارت 5 روزه بارسلون 44 یورو
شام 16 یورو
و بقیه هزینه ها مربوط به خرید های شخصی بود
جمع هزینه های امروز برای هر نفر 67 یورو
چهارم مرداد ماه(روز چهاردهم سفر):پیکاسو 5 ساله از تهران،قایق سواری در آب های سبز رنگ و رامبلای دوست داشتنی
ویژ ویژ،و لیوان پر شد.صدای دلنشین ویژ ویژ صبحگاهی دستگاه آب میوه هتل برایم بسیار دلنشین بود. این آب پرتقال های طبیعی هتل تنها چیزی بود که مرا از سرماخوردگی و گلودرد وحشتناک در پاریس نجات دادند. صبحانه هتل بسیار خوب و قابل بود و تقریبا از همه چیز (کیک و شیرینی ،نان،قهوه، آب میوه،سیب زمینی ،سوسیس و ...)آنجا بود. تنها بدی صبحانه های این هتل این بود که طی شش روزی که آنجا بودیم غذاها تکراری بود و تنوعی نمیدادند.
پس از صرف صبحانه دلچسب،جدول برنامه امروز را برداشتیم و به راه افتادیم. پیاده به خیابان پسیج دگراسیا که دیروز آنرا حسابی برای خرید زیر و رو کرده بودیم رفتیم. مقصد اولیه ما بازدید از کازا باتلو بود.خانه باتلو، در این خیابان واقع شده است. اگر به هنر و معماری علاقه داشته باشید حتما نام آنتونی گائودی را شنیدهاید. وی طراح بسیاری از ساختمانهای معروف اسپانیا میباشد، که معروفترین آن خانهی باتلو (که به آن کازا بالیو هم گفته میشود) است. خانه باتلو شاهکار آنتونیو گائودی، برای نجیبزادهای ثروتمند به نام باتلو طراحی و ساخته شد. باتلو و خانوادهاش در دو طبقه پایینی این ساختمان شگفت انگیز، زندگی میکردند و طبقات بالایی را اجاره داده بودند. نام دیگر این ساختمان کاسا دلا اسوز به معنی خانهای از استخوان است.به دلیل ورودی های زیاد این خانه ها تصمیم گرفتیم تنها از بیرون آن را بازدید کنیم.


مقصد بعدی ما کازا میلا La Pedrera-Casa Milà یکی دیگر از ساختمانهای گائودی بود که پیاده تنها 7 دقیقه از کازا باتلو فاصله داشت. ساختمان زیبا و منحصر به فردی بود.«کازا میلا» (کاسا میلا) ساختمانی سحر انگیز در قلب بارسلونا است که آن را موفقترین ساختهی غیر مذهبی گائودی (معمار) میدانند. سالانه صدها هزار نفر از این جاذبه گردشگری اسپانیا بازدید میکنند. «کازا میلا» به عنوان یک مکان مسکونی به دستور «پدرو میلا» ساخته شد. او تاجر ثروتمند اسپانیایی بود که مسحور یکی از آخرین سازههای «گائودی» مهندس معمار اسپانیایی به نام «کازا باتیو» شد.
این تاجر تصمیم گرفت یک ساختمان غیر معمولی بسازد، ساختمانی که خلاقیت گائودی را یک گام فراتر برد. طرح گائودی برای این ساختمان به قدری نامتعارف بود که حتی فرمانداری محلی هم به برخی از جنبههای طرح اعتراض کرد چون این طرح از قوانین ساختمانهای عادی تبعیت نمیکرد. در واقع کازا میلا با تمام قواعد معماری مرسوم در آن دوران فاصله داشت. کازا میلا یکی از جاذبه های توریستی بارسلون برای گردشگران تور بارسلون است.

بعد از بازدید از کازا میلا مقصد ما خیابان رامبلا بود که البته بازدید از آن در برنامه امروز گنجانده نشده بود و هدف تنها پیدا کردن مغازه خاصی بود که در آن خیابان قرار داشت و بعد از خرید مجددا به خیابان گراسیا بازگشتیم.مرکز خرید بسیار بزرگی در این خیابان وجود دارد که واقعاً بی نظیر است.ال کورته اینگلس، بزرگترین فروشگاه زنجیرهای اروپا و کشور اسپانیا به حساب میآید که بزرگترین شعبهی آن در شهر بارسلون واقع شده و هر چیزی که فکرش را بکنید، در آن پیدا میشود.«اِل کورته اینگلِس» (El Corte Inglés) که به معنی «بُرِش انگلیسی» میباشد، ابتدا فعالیتش را در سال 1890 به عنوان مغازهی خیاطی کوچکی در مادرید شروع کرد و امروزه به بزرگترین کمپانی فروشگاه زنجیرهای اروپا تبدیل شده است.
بیش از 80 مورد از مغازههای این فروشگاه در کشور اسپانیا قرار دارد و همواره توانسته از لحاظ فروش، در لیست 5 فروشگاه بزرگ زنجیرهای در جهان قرار بگیرد. این مقام به نوبهی خودش، دست آورد بزرگی به حساب میآید؛ زیرا بیشتر فعالیت ال کورته اینگلس فقط در یک کشور متمرکز شده است. بسیار بزرگ است و چند ساعتی در آن گشتیم.هرچیزی که بخواهید با قیمتهای نسبتا مناسب در آنجا پیدا میشود.

بسیار خسته شده بودیم ساعت 3 بعد از ظهر بود. به هتل برگشتیم تا وسایل و خرید ها را در هتل بگذاریم و کمی استراحت کنیم. پس از خوردن قهوه به سمت مقصد بعدی یعنی سیتادلا پارک حرکت کردیم. از هتل ما تا این پارک زیبا تنها 17 دقیقه پیاده راه بود. از اینکه در خیابانهای بدون حصار کشی و پلیس و سگ شکاری قدم میزدم بسیار خوشحال بودم و خاطره تلخ پاریس از یادم رفته بود. بین راه به مغازه ای رسیدیم و تصمیم گرفتیم از ساندویچ های کوچک آن امتحان کنیم.
چشمم پشت شیشه با ساندویچ های کوچکی افتاد که شبیه پیر اشکی بودند و آنرا شبیه صدف درست کرده بودند. رنگهای مختلفی داشتند. رنگ زرد آن را انتخاب کردم و فروشنده گفت که این رنگ پیر اشکی در داخلش گوشت آرژانتینی پر شده است. دو ساندویچ به مبلغ هر کدام 2 یورو خریدیم به جرات میتوانم بگوییم خوشمزه ترین ساندویچی بود که در کل این سفر امتحان کرده بودم. طعم آن بی نظیر بود.

به پارک زیبای سیتادلا رسیدیم که دور آن دیوار کشیده اند و تا رسیدن به درب ورودی میبایست پیاده میرفتیم. وارد پارک شدیم واقعاً زیبا و دوست داشتنی بود. محوطه آن بسیار بزرگ بود بیشتر قسمتهای این پارک پوشیده از درختان نخل سربه فلک کشیده و مجسمه های زیبا بود. کمی در پارک قدم زدیم. به محوطه ای رسیدیم که پر از طوطی و کبوتر بود. سیب های سبز رنگی در گوشه های حصار قرار داده بودند و طوطی های سبز رنگ و با نمک مشغول خوردن آنها بودند.



سیتادلا پارک
شمایل درختان نخل این پارک، منحصر به فرد و زیباست. عکسهای بسیار قشنگی در محوطه گرفتیم و قدم زنان به دریاچه بسیار زیبایی در این پارک رسیدیم. پسر سیاه پوستی بلیط به دست آنجا ایستاده بود و برای سوار شدن به قایق بلیط میفروخت. بلیط دو نفره 7 یورو بود. بلیط هایمان را گرفتیم و یک قایق پا رویی گرفتیم و سوار شدیم. اول کمی می ترسیدیم و نمیتوانستیم تعادل را برقرار کنیم. پارو زدن از چیزی که در فیلم ها دیده بودیم خیلی سخت تر بود. با کمی تمرین و در و دیوار خوردن یاد گرفتیم جهت قایق را کنترل کنیم و وسط دریاچه رفتیم. وسط دریاچه جزیره های کوچک و درختان زیادی قرار داشت. یک سری از بی نظیر ترین عکسهای کل سفر مان در این دریاچه زیبا به ثبت رسید.




نمای دریاچه از داخل قایق

سیتادلا صرفا جاذبه ای طبیعی نیست، بلکه با داشتن بخش های متنوع و مختلفی نظیر موزه جانورشناسی و گیاه شناسی، یکی از دیدنی ترین مراکز تفریحی و تحقیقی بارسلونا بشمار می رود. در بخش جانورشناسی این پارک که مسا حتی بالغ بر ۱۳ هکتار از وسعت سیتادلا را در برمی گیرد، حدود ۷۵۰۰ جانور از ۴۰۰ گونه مختلف در معرض نمایش بازدیدکنندگان قرار گرفته است. اندکی دورتر از باغ وحش سیتادلا، ساختمان نئوکلاسیک موزه علوم طبیعی بارسلونا خودنمایی می کند؛ جایی که در آن کلکسیونی از گونه های مختلف گیاهی به نمایش عموم و علاقمندان به رشته گیاه شناسی گذارده شده است.
از قایق پیاده شدیم و کمی جلوتر رفتیم که چشمم به سازه بسیار زیبایی همراه با چندین مجسمه افتاد که داخل برکه ای قرارداشت.آب این برکه فوق العاده،کاملا سبز بود و زیبایی خیره کننده ای به آن بخشیده بود. دلمان نمی آمد آنجا را ترک کنیم تلالو این آب و رنگ سبز خاص، آن را منحصر به فرد کرده بود. حسابی عکس گرفتیم.
نام این مکان زیبا،فونتانا دلا سیتادلا(Font de la ciutadella) میباشد. و طراحی آن توسط معمار فرانچسک ویلوریا انجام شده است. این شلال(آبشاری که از ارتفاع پایین می آید)به عنوان یکی از جاذبه های اصلی پارک شناخته میشود.

پس از گشت و گزار در پارک سیتادلا، تصمیم داشتیم از طاق پیروزی دیدن کنیم که دقیقا روبروی سیتادلا پارک قرار داشت.
دروازه پیروزی بارسلون یک سازه رنگی آجری به سبک «مودِخار» است. این طاق پیروزی که توسط یک معمار مدرنیست به نام «جوزپ ویلاسکا» (Josep Vilaseca) طراحی شده، با تعداد زیاد تندیسها و نقش برجستهاش برای بازدیدکنندگان از جاهای دیدنی اسپانیا خودنمایی میکند. این طاق زیبا برای نمایشگاه بینالمللی بارسلون در سال ۱۸۸۸ ساخته شد که در بیرون پارک «سیوتادیا» (Ciutadella) قرار داشت. طاق پیروزی در انتهای یک تفرجگاه عریض واقع شده بود و به عنوان ورودی نمایشگاه عمل میکرد. طراحی دروازه زیبای پیروزی که توسط معمار کاتالونیایی صورت گرفته بود، با الهام از طاق نصرتهای معروفی مانند طاق پیروزی پاریس ساخته شد. آجر کاری رنگی و چشم نواز آن برگرفته از سبک مودخار، متعلق به معماری مورها است.
آنجا افراد نیازمندی بودند که در ازای دریافت اندکی پول برای تان حباب درست میکردند و با آن میتوانستید عکسهای زیبایی ثبت کنید. نگاهی به جدول برنامه ها انداختم. تا به اینجا خوب پیش رفته بودیم و همه چیز مطابق برنامه بود.
طاق پیروزی بارسلون
مقصد بعدی ما موزه پیکاسو بود. بلیط این موزه در حالت عادی حدود 12 یورو میباشد. طبق تحقیقاتی که از قبل انجام داده بودم میدانستم که روزهای پنجشنبه از ساعت 6 بعدازظهر تا 9 شب این موزه رایگان است به همین دلیل امروز را برای بازدید آن انتخاب کرده بودم. از پارک سیتادلا تا موزه پیاده حدود 8 دقیقه راه بود. اما به دلیل سر راست نبودن مسیر کلی پرس و جو کردیم تا آن را پیدا کردیم. صفی طولانی تشکیل شده بود. جلو رفتم و از متصدی پرسیدم تا مطمئن شوم بهای بلیط امروز رایگان است که تایید کرد و گفت بله درست شنیده اید اما ساعت رایگان آن به جای 6 تا 9 به 7 تا 9 تغییر کرده است.


یک ساعت باید منتظر میماندیم که تصمیم گرفتیم به جای انتظار به بازدید از کلیسای سانتا د ماریا Basilica of Santa Maria del Marکه تنها دو دقیقه از موزه فاصله داشت و برنامه بعدی ما برای بازدید بود برویم. کلیسای زیبایی بود. نیم ساعتی از آن بازدید کردیم و سپس به موزه پیکاسو برگشتیم.



سقف بلند کلیسا
فضاهای بسیار زیادی از این کلیسا را به صورت اتاقهایی بدون درب درست کرده بودند که در هر کدام چندین مجسمه مربوط به داستانی خاص را قرار داده بودند. این اتاقها واقعاً زیبا بودند.
صف موزه نسبتا زیاد بود. با وجود رایگان بودن موزه اصرار داشتند که حتما باید در صف بایستید و بلیط رایگان تهیه کنید! بعد از نیم ساعتی انتظار بلیط رایگان مان را گرفتیم و داخل شدیم که شخصی از داخل راهرو صدایمان کرد که بلیط هایمان را چک کند! منطق اینکار را نفهمیدیم. داخل شدیم. اتاقهای تودرتو و زیادی وجود داشت که آثار پیکاسو از دیوارهای آن آویزان بود. برخی از تابلوها نسبتا خوب بودند اما بیشتر طرح ها جوری کشیده شده بودند که حس میکردیم بچه ای 4 یا 5 ساله آنها را کشیده است. خیلی برایم عجیب بود طرح هایی که با چشم بسته هم میتوانستیم آنها را بکشیم. نمیدانم شاید هم نقاشی های زمان کودکی پیکاسو بودند!
از شوخی که بگذریم،پیکاسو نقاشی های متفاوتی خلق کرده است،که برخی از آنها ممکن است برای بسیاری از مردم در نگاه اول عجیب به نظر رسد. پیکاسو در آغاز کار خود نقاشی های واقع گرایانه میکشید اما سپس به سبکهای مختلفی مثل کوبیسم و دریافت گرایی روی آورد.


برخی از تابلوها تنها دو نقطه به عنوان دو چشم و دو ابرو بودند! در برخی اتاقها عکسهایی از خود پیکاسو در حین نقاشی کشیدن و زندگی شخصی وی گذاشته بودند که برایم جالب بود.

پس از بازدید از موزه به داخل کوچه باریک برگشتیم. درست روبروی موزه مکان برگزاری فلامینکو شو بود که بلیط ها بین 30 تا 50 یورو بودند. به دلیل زیاد شدن هزینه هایمان از دیدن شو صرف نظر کردیم.

پیاده به سمت خیابان رامبلا که مقصد بعدی مان بود حرکت کردیم. پیاده حدود ده دقیقه راه مستقیم بود که اواسط راه به دلیل بستن مسیر و قرار دادن جرثقیل بزرگی در وسط کوچه کمی مسیر مان دور شد.

به خیابان رامبلا رسیدیم. از نظر بعضیها در سفر بارسلون، لارامبلا قلب تپندهی شهر بارسلونا و برای برخی دیگر فقط دامی برای جذب توریستها است. خیابان لارامبلا نه تنها شهر قدیمی بارسلون را به دو بخش تقسیم میکند، بلکه افکار عمومی را هم در دو جبههی متضاد قرار میدهد. در وصف این خیابان سخنها گفته شده است، به خصوص از حال و هوای پاریسی با کافههای خیابانی و ردیفهایی از درختان بلند، بازی هنرمندان خیابانی و جو پر هیاهوی آن که قلب عابران را نشانه میگیرد. نام این خیابان را «لاس رامبلاس» هم میگویند که از ریشه کلمهی عربی «راملا» به معنی «ساحل شنی» رودخانه گرفته شده است.
در واقع، این خیابان باشکوه از رود خشک شدهای که به خارج از دیوارهای محلهی «گوتیک» راه داشت، شکل گرفت. در ابتدای قرن هجدهم میلادی، اولین خانهها در این رود خشک شده ساخته شد و تنها پس از گذشت یک قرن، خیابان لارامبلا با شمایل کنونی پدیدار شد؛ خیابانی دراز در قلب شهر که با درختانی بلند از دو سو احاطه شده است. خیابان رامبلا، یکی از جاذبههای شهر زیبای بارسلون است.
بستنی های مگنوم با شکلات سفید اروپا واقعاً محشر هستند. بارها در سفر آنها را امتحان کردیم. دو مگنوم سفید حدوداً 6 یورو خریدیم و مشغول قدم زدن شدیم.
هنرمندانی در این خیابان قرار دارند که لباسهایی عجیب و غریب میپوشند و با پرداخت اندکی سکه میتوانید با آنها عکس های زیبایی بگیرید.


برای تکمیل کردن کلکسیونم یک مگنت بارسلونا، به مبلغ 3.5 یورو یادگاری خریدم.هرگاه که در آشپزخانه راه میروم و مگنت های چسبانده شده بر روی یخچال خانه را میبینم خاطرات آن شهر ها برایم زنده میشوند.
در انتهای خیابان رامبلا مجسمه بسیار بلند کریستف کلمب قرار دارد. پس از کمی عکس گرفتن به سمت اسکله بارسلون که دقیقا بعد از این مجسمه قرار دارد رفتیم.

مجسمه کریستف کلمب
اسکله بسیار شلوغ بود و توریستهای زیادی برای تفریح به آنجا آمده بودند. به دلیل تاریک شدن هوا در اسکله عکسی نگرفتیم و تصمیم گرفتیم اینکار را به روزهای آینده که مجددا این خیابان در برنامه مان بود موکول کنیم. در کنار اسکله به مرکز خرید بسیار بزرگ مارمگنوم Marmagnum Shopping Center رفتیم.این مرکز خرید بسیار بزرگ است و در آن میتوانید برای اجناس تخفیفات خیلی خوبی پیدا کنید.

ویژگی منحصر به فرد مرکز خرید مارمگنوم را می توان طراحی جذاب و خاص آن دانست. این مرکز بر روی اسکله ای از جنس چوب قرار گرفته است که بازدیدکنندگان را قادر می سازد تا پس از خرید روی آن قدم بزنند و از تماشای غروب زیبای بارسلونا لذت برند. طراحی داخلی این بنا نیز از زیبایی های خاصی بهره برده است؛ به عنوان مثال در بدو ورود آینه های سرتاسری این مکان نظر همه را به خود جلب خواهد کرد، بطوری که همیشه در ورودی بنا خریدارانی را مشاهده خواهید کرد که به عکاسی از خود مشغول اند. در کنار همه این زیبایی ، با رفتن به این مجموعه تجربه خرید خوبی را خواهید داشت، زیرا این مرکز علاوه بر داشتن مغازه های فراوانی که به عرضه برندهای متنوع می پردازند، از چند سالن سینمایی، تعدادی رستوران که برخی مختص سرو غذاهای دریایی هستند و چند کافی شاپ با منظره رو به دریا نیز برخوردار است. مغازه بزرگ و قیمت مناسبی برای خرید عطر و لوازم بهداشتی و آرایشی پیدا کردیم و کمی خرید کردیم. عطرهای اروپایی ساخت اسپانیا با قیمتهای بسیار پایین حتی از ده یورو موجود بود که واقعاً با کیفیت بودند. کم کم چراغ ها را یکی یکی خاموش کردند و مرکز خرید در حال تعطیل شدن بود.

بیرون آمدیم هوا کاملا تاریک شده بود و چراغ های اسکله را روشن کرده بودند. به دلیل خستگی زیاد پیاده روی را کنسل کرده و با مترو به هتل برگشتیم. متروی بارسلون برعکس متروی پاریس که بسیار آزاردهنده و پیچ در پیچ بود تنها دو سه خط داشت و بسیار ساده بود. با یک روز رفت و آمد کلیه مسیرها را کاملا یاد گرفته بودیم. به هتل برگشتیم و روز جذاب مان را به پایان رساندیم.

جمع هزینه های امروز برای هر نفر:
ساندویچ ناهار 2 یورو
قایق پارک سیتادلا 3.5 یورو
بستنی مگنوم 3 یورو
مگنت بارسلون 3.5 یورو
جمع هزینه ها برای هر نفر 12 یورو