8
17.8K
4 اسفند 1402 12:00
تا قبل از سفرم به کیش فقط با خانواده سفر کرده بودم و سفرهایی که با دوستام داشتم اکثرا شهرستان بود و نه بیشتر، اما تنهایی سفر کردن واقعا یه عالم دیگه داره برای اینکه انسان رشد حقیقی رو بدست میاره، بزرگ و پخته تر
سلام به عزیزان این اولین سفرنامه من هست که می نویسم خودم از خوانندگان لست سکند هستم و در سفرهام کمک بسیار خوبی برام بود وتوانستم از سفرنامه های دوستان چه در زمینه هتل وچه در مورد اماکن دیدنی و یا رستوران های خوب استفاده
با سلام و احترام به همه خوانندگانی که وقت می گذارند و این سفرنامه را مطالعه می کنند. این اولین سفرنامه ای هست که می نویسم و امیدوارم لذت ببرید. هدف من از نوشتن این سفرنامه، آشنایی با مشکلات و مسائلی هست که در سفر
آسیاب ششم زواره در زواره رو کن و صد افتخارش را ببین مردم خوب و نجیب و با وقارش را ببین برگ برگ سبز تاریخ زواره افتخار زرنشان تاریخ آن ، آل و تبارش را ببین ( اسماعیل عابدان زاده زواره ) متخلص به عابد مقدمه : فرصتی پیش آمد تا به دعوت
سفر به مدت زمان و مدتش بستگی نداره. میتونه خیلی كوتاه باشه اما پربار. به میزان هزینه هم بستگی نداره، میتونه با حداقل هزینه بگذره اما حسابی به آدم خوش بگذره. به مقصد هم بستگی نداره، میتونه هر كجا باشه اما كلی خاطره و تجربه
هفته ی اول مهر1402 ! برنامه ی آب و هوا رو برای تور ایرانگردی چک کردم! نه آنچنان سرد! ولی به نظرم، محض احتیاط، لباس گرم لازم بود! کوله ام رو بستم! و مثل همیشه علاوه بر ملزومات سفر، سه چهار کیلو خرما هم ته کوله
مقدمـه چندروزی بودکه از سفر اروپا برگشته بودم. دید و بازدید دوستان تمام شده بود. حوصله تنها ماندن در هوای گرم اصفهان را نداشتم. به چندتا از رفقا پیشنهاد رفتن به یک طرفی را دادم. هرکسی شهری را پیشنهادکرد، تا اینکه قرار شد به تور شمال
با سلام خدمت دوستان این اولین باره که میخوام سفرنامه بنویسم دلم میخواد از این ببعد خاطرات سفرهام رو مکتوب نگهدارم. همچنین میتونم تجربیات خوب و بدم رو با شما به اشتراک بذارم. میخوام خیلی عامیانه و راحت بنویسم و میدونم خیلی کم و کاستی
عرض سلام واحترام خدمت عوامل محترم سایت لست سکند و تمامی خوانندگان وهمراهان گرامی که وقت ارزشمند و گرانبهای خودشان را برای مطالعه این سفرنامه صرف می کنند؛ امیدوارم که مطالب ذکر شده مورد پسند، مفید و اطلاعات جامعی را برای عزیزانی که قصد سفر
بعد از سفر به تبریز امیدوار بودم سفر بعدی زودتر رخ دهد اما بلای زمینی، کرونا بر سر همه نازل شد. اینطور شد که برداشتن قدم بعدی در تورهای ایرانگردی من 4 سال طول کشید و اما مقصد. از شمال غربی کشور به جنوب. کیش.
و خبر تعطیلات تابستانه چند روزی بود که بین همکارانم زمزمه میشد ، اولین چیزی که به ذهنم رسید یک هفته تعطیلی ،مرداد ماه ! اوج گرمای شمال ، خب چیکار کنیم؟ کجا بریم؟؟ اصلا عادت به خونه موندن اونم یک هفته ندارم! شماره علیرضا
قسمت اول: گرمسار، سمنان، مهدیشهر (سنگسر) و شهمیرزاد من و همسرم بارها و بارها برای رفتن به مشهد مقدس، از استان سمنان و سبزوار و بجنورد عبور کرده بودیم اما هیچ وقت فرصت بازدید از جاذبه های گردشگری اونها رو نداشتیم. این بار، تصمیم گرفتیم با
مقدمه سفر چند سالی بود که در تلگرام گروه های کوهنوردی و طبیعت گردی مشهد را دنبال می کردم. به کمپینگ علاقه داشتم ولی تا به حال نرفته بودم. خبردار شدم یک برنامه 5 روزه خلخال تا اسالم هست که هزینه اش با اتوبوسvip بدون در
ای کاش سفر انتهای جهان بود تا کسی در من مدام نگران نباشد که باید برگردد. برای کسانی که اهل سفر هستند، دوری از سفر بسیار سخت و ناراحت کننده و ملال آوره،هدفم از این جمله این نیست که خودم رو توی صنف کسانی که
سفر در راه رفتن است، در مسیر بودن و فراتر از به مقصد رسیدن صرف. تشریک راه با مقصد، همان حس و اشتیاقی که برای رسیدن به نقطه یا مقصد خاصی از خود بروز میدهیم، برای در راه رسیدن به آن نیز داریم. شاید به
شهر تبریز است و پیر روزگار سرگذشت او بهین آموزگار بعد از سفر به آذربایجان غربی که در آینده سفرنامه اش رو خواهم نوشت، تصمیم گرفتیم به آذربایجان شرقی سفر کنیم. چند سال قبل به تبریز سفر کرده بودم ولی اینبار علاوه بر تبریز قصد سفر
میپرسم تنگه دَرزو مسیرش از کدوم سمته؟ مرد در حالی که داشت شیر کاکائو میخورد گفت با این ماشین که نمیتونید برید، بیایید با موتور من برید، ماشینونو بذارید تو خونه من. من که متعجب داشتم همسرجان رو نگاه میکردم که با کمال میل پیشنهاد
اسب من یه پژو ۲۰۶ قدیمی هست و این داستان سفر احمقانه من به ترکیه ست! سفری که هر لحظه اش از خودم می پرسیدم: واقعا داری چه غلطی می کنی؟! چند سال پیش و اون زمان ها که هنوز قیمت ها ده بیست برابر
اولِ دفتر : یک مسافرِ تنها ، میهمانِ این دنیا !!! من زادهِ زمستانم و گویا سردیِ وجودم و نیز احساسِ بی رنگم از همین روست!یکی از روزهای سردِ بهمن ماهِ سال چهل و هفت بود که به گفته ظریفی ، من در خون غلت می