سفرنامه کرواسی نهمین سفرنامه من در سایت لست سکند است و بعد از وقفه ای که در نوشتن داشتم دست به قلم شدم. در این مدت چندین سفر رفتم و فرصت نشد سفرنامه ای بنویسم از یک سو با خودم میگم ای کاش برای نوشتن درمورد سفر ژاپن شگفت انگیز دست به قلم شده بودم! از طرفی هم باورم این هست که ژاپن رو باید لمس کرد، تماشا کرد، حس کرد ... و هر چه که بنویسم حق مطلب ادا نخواهد شد.

سفرنامه نویسی کاری سخت و شیرین است و این سفرنامه را نه به هدف برنده شدن و مسابقه بلکه برای ثبت شدن و مزه مزه کردن خاطرات سفر می نویسم...چرا که هر دفعه خودم سراغ آن 8 سفرنامه قبل رفتم از مرور خاطراتی که می توانست به فراموشی رود هیجانزده شدم و هر لحظه با خط خطش دوباره پای در سفر گذاردم.
"مروارید دریای آدریاتیک"، این عنوان پرتکرار با نام شهر دوبرونیک و کشور کرواسی گره خورده است و به محض اینکه در مورد این شهر سرچ کنید این عبارت را خواهید دید. من هم نامی شایسته ترپیدا نکردم.
طبیعت زیبای کشور کرواسی در کنار فرهنگ و تاریخ غنی آن، این کشور را یک مقصد جذاب و دوست داشتنی کرده که در هر نقطه از این کشور میشه آثار تاریخی، میراث فرهنگی، موزه ها و گنجینه های باارزشی را پیدا کرد که بیانگر فرهنگ و تاریخ غنی آن هست.
ساحل دریای آدریاتیک، پارکهای زیبای این کشور، آب و هوای آفتابی و...از جمله موارد دیگریست که کرواسی را به یکی از پرگردشگرترین کشورهای اروپایی تبدیل کرده تا جایی که طبق آمار سالانه، حدود 11 میلیون نفر با تور کرواسی به این کشور سفر می کنند.
از سال 2023 کرواسی به معاهده شنگن پیوست و در روزهایی که بقیه سفارتها نوبت ویزای توریستی نمیدادند، سراغ VFS کرواسی رفتیم و چقدر راحت و سریع و خلوت کارها پیش رفت.
برنامه سفری که دادیم برای 14 روز عید بود که 5 روز انتهای سفر، رو برنامه سفر مجارستان نوشته بودیم.
همه مدارک و شنگنهای قبلی و بلیط ها و هتلها رو تحویل دادیم و تمام. دو سه روز بعد تماسی از خود سفارت داشتیم، که بین کرواسی و مجارستان پرواز لازم است و شما تو مدارکتون بلیط نگذاشتید...چه سوتی داده بودیم!!! بعد از تجربه چندین شینگن که همیشه هم خودمون با وسواس صفر تا صد کار رو میرفتیم و مدارک رو تهیه می کردیم خیلی عجیب بود! هم از خودمون حرصمون گرفته بود و هم متعجب بودیم ولی به فال نیک گرفتیم که حتما رویکرد سفارت مثبت بوده که برای نقص مدارک زنگ زدند و اگر دنبال بهانه بودند به راحتی ویزا رو رد می کردند!
سفر ما ایام عید بود و برای رسیدن به شهر زاگرب باید 4 پرواز عوض می کردم که خدمتتون عرض می کنم چرا! چون تو ایران عزیزمون در روزهای اول عید پرواز داخلی به تهران گیرمون نمیومد که بتونیم از تهران بریم استانبول. از محل کار ما تا تهران یعنی 24 ساعت رانندگی تو جاده که اصلا فکرش هم نمیتونستیم بکنیم!
نتیجه ش این شد که برای رسیدن به استانبول اول بریم شیراز، بعد عمان و سپس استانبول و از استانبول بریم به زاگرب! بازم باید بگم خدا رو شکر این کشورهای همسایه مون هستند که جور ناکارامدی ما رو بکشند.
روز سفر از سر کار بدو بدو رفتم خونه مانتو اداری رو درآوردم و با 2 کیف کوچک برای سفر 2 هفته ای رفتیم فرودگاه . مدتهاست که یاد گرفتیم سبک تر سفر کنیم، کاری بس دشوار برای ما خانمها که عاشق لباس ها و کفشهامون هستیم. ولی کار نشد نداره و یکی از کارهای قبل از سفر انتخاب دقیق لباسهایی هست که قرار هست استفاده بشه، جوری مفید و دقیق که هیچ لباسی بلا استفاده نمونده باشه در انتهای سفر.
پرواز اول: به شیراز.
پرواز دوم: از شیراز به عمان.
پرواز سوم : از عمان به استانبول.
پرواز چهارم: از استانبول به زاگرب.
از ظهر روز قبل تا صبح فردایش در مسیر بودیم و تازه رسیده بودیم به شهر استانبول. اونجا تصمیم گرفتیم برای گذران زمان 6 ساعته انتظار و تمدید انرژی، از فرودگاه استانبول خارج بشیم و بریم خیابان استقلال صبحانه بخوریم. فرصت زیادی نداشتیم ولی به خوردن صبحانه در یکی از کافه های ترک آن خیابان می رسیدیم.
من همیشه استانبول رو دوست داشتم و دارم و از دیدنش لذت میبرم. بدون کاووش و خوب و بد کردن کافه ای انتخاب کردیم و صبحانه ای خوردیم...بورک، قهوه، شیرینی، تخم مرغ حالمان را جا آورد . خیابان استقلال کار خودشو کرد و خونی تازه در رگهایم دوید و جان گرفتم.
جان که گرفتم تازه متوجه شدم همه تو کافه دارن فارسی صحبت می کنند...صبحانه که تمام شد کمی ان اطراف قدم زدیم و هر چه شنیدیم کلام فارسی بود و هر چه دیدیم هموطن!
امیدوارم ترکها از دیدن این همه ایرانی که حوالی خیابان استقلال را به تسخیر خویش درآورده بودند شادمان باشند، نه شاکی! چالش عجیبی هم تازگی فراگیر شده ..هر ایرانی، یک موبایل، و حرکات عجیب در خیابانهای ترکیه! که راستش نمیدانم این شادی در گوشه گوشه این کشور زیباست یا بیجاست!
پاسپورت ما تازه تمدید شده بود و غیر از سفر تایلند و امارات مهر فاخری در این پاسپورت جدید ثبت نشده بود و سابقه 5 شنگن آبرومند قبل و همچنین ویزای ژاپن که ویزاهای معتبری هستند و اعتماد افسرهای پلیس گذرنامه را جلب می کنند در این پاسپورت دیده نمی شد و همین هم یکی از عوامل دردسرساز برای ما شد .
با برنامه پروازی که بالا تشریح شد، 4 مرحله کارت پروازی که قرار بود برای ما صادر شه و خروج و ورودی که تو استانبول داشتیم کلی سئوال جواب شدیم و جدامون کردند و پاسپورت رو بردند ویزای شینگن رو زیر دستگاه و با ذره بین بررسی کردند، چند نفری به شور نشستند و بالاخره با کلی شک و تردید و دودلی کارتها رو صادر کردند و مجوزها داده شد و مهرها تو پاسپورت خالی از سفر ثبت گردید.... بر مسببین این نامهری ها چه دعایی کنیم و چه بگویم که نگفتنش بهتر است.
ناگفته نماند که پس از دریافت ویزا برنامه سفر تغییر کرد به یک هفته برای 2 شهر از کرواسی و یک هفته برای پاریس. اما من در این سفرنامه فقط به سفرنامه قسمت دوبرونیک کرواسی می پردازم.
برنامه سفر کرواسی:
3 شب زاگرب و 4 شب دوبرونیک.
جرج برنارد شاو، نمایشنامه نویس ایرلندی در مورد دوبرونیک گفته: "کسانی که دنبال بهشت روی زمین هستند باید آنرا در دوبرونیک پیدا کنند".
من ابتدا به قسمت دوم سفر یعنی 4 شب سفر به شهر زیبا و ساحلی دوبرونیک میپردازم که با هم ببینیم چرا آقای برنارد شاو چنین نظری داشتند و آیا با هم همنظر خواهیم بود؟
بلیط هواپیمای مسیر زاگرب به دوبرونیک با بار را نفری 5 میلیون تومن خریده بودیم ، از پذیرایی رایگان هم خبری نبود و پرواز حدود 1 ساعت زمان برد.
دوبرونیک، از شهرهای قدیمی و تاریخی کشور کرواسی است که در جنوب این کشور قرار دارد. این شهر زیبا سالانه پذیرای توریست ها و گردشگران بسیار زیادی از سراسر دنیاست و از سال ۱۹۷۹ جزء میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است .
خطوط ساحلی کرواسی از مهمترین جاذبههای گردشگری این کشور هستند. اولین چیزی که در سواحل کرواسی توجه همه را جلب میکند، آبهای زلال است. تماشای این سواحل سفید و زیبا در کنار آبهای زلال با طیفهای زیبایی از آبی و سبز زمردین، از جذابترین بخشهای سفر به کرواسی است.
در سواحل بینظیر دوبروونیک میتوان آفتاب گرفت و از آرامش لذت کافی برد. تفریحات بیشمار و ورزشهای آبی در نواحی ساحلی برای استفاده گردشگران فراهم شده است. غواصی، قایقسواری، موجسواری و...
دوبروونیک کرواسی شهری است که روی صخرههای زیبای دریای فیروزهای آدریاتیک جا خوش کرده و دورتادور آن را "دیوارهای سنگی" پوشاندهاند.
این شهر همیشه به تجارت دریایی وابسته بوده است و در قرون وسطی تنها شهر ایالتی بود که می توانست با ونیزی ها رقابت کند.
دوبرونیک بدلیل ثروت فراوان و دیپلماسی قدرتمندش توانست در طول قرون وسطی و بین قرنهای 15 و 16 شدیدا پیشرفت و ترقی کند. بیشتر قسمتهای این شهر قدیم هم بازمانده رونق اون زمان هست، زمانی که یک جمهوری مستقل و ثروتمند و رقیبی برای دوران پرشکوه ونیز بود.
جاذبه های دوبرونیک محدود به زیبایی های طبیعی نمی شود، این شهر با تاریخ کهنی که دارد برای علاقه مندان به آثار باستانی نیز می تواند یک مقصد گردشگری فوق العاده در تور اروپا باشد که در ادامه بیشتر خواهیم دید.
در فرودگاه دوبرونیک از bolt که شبیه اسنپ خودمان هست تاکسی گرفتیم . فرودگاه دوبرونیک از مرکز شهر فقط 15 کیلومتر فاصله داشت. هتل ما در منطقه ای توریستی و خیابانی مملو از کافه و هتل که پیاده راهی منتهی به ساحل بود واقع شده بود.
عبور ماشین از کوچه سنگفرش هتل ممنوع بود و ما کوچه کناری پیاده شدیم و چون فقط 2 ترولی کوچک داشتیم به راحتی تا هتل پیاده رفتیم.
هتل ما هتلی کوچک و قدیمی بود.شب را اقامت کردیم و از رسپشن قول گرفتیم فردا اتاقی با بالکن به ما بدهد.
تنها در همان شب اول اقامتمان هم بود که از پنجره صدای یک زوج ایرانی را می شنیدیم و ظاهرا شب آخر اقامتشان بود و بعد از آن هم خبری از آنها نشد.
علی رغم اینکه در زاگرب اصلا هیچ ایرانی ندیدم در دوبرونیک چند خانواده ایرانی دیدم که البته به نظر می آمد ساکن ایران نیستند. آنچه در دوبرونیک به وفور بسیار دیدم خانواده های با چند فرزند کوچک و نوزاد بود... به نظر می آمد فرزنداوری در این کشور نیاز به تبلیغ و وام ندارد، کروات ها مشتاقانه تولید مثل می کنند.
و البته آنچه پر تکرار بود و دیدنش لذت بخش، دیدن پدرانی بود که به تنهایی و بدون حضور مادر، نوزادان و فرزندان کوچک را به گردش و خرید و حتی سفر در هواپیما آورده بودند و به معنای واقعی کلمه در قبال فرزندان به اندازه مادر مسئولیت پذیرفته بودند.
رسپشن هتل، مرد جوان بلند بالا و درشت اندامی بود که 5 زبان مختلف را با تسلط و سرعت صحبت می کرد و تایم صبحانه که مهمانها با ملیت های مختلف در حال صبحانه خوردن بودند با همه به زبان خودشان خوش و بش می کرد و اگر میهمانی دل به دلش می داد به آنها می پیوست و سر میزشان می نشست و صدای خنده و هیجان گفتگو بالا می گرفت. دو سه جمله فارسی هم از ما یاد گرفت و یادداشت کرد که با آن مسافران بعدی ایرانی را شگفت زده کند!
حیاط هتل که در واقع کوچه بود را میز و صندلی چیده بودند و در اصل کافه رستورانی بود که برای عموم هم قابل استفاده بود... گاهی که در هتل بودم و کاری نداشتم از بالکن به تماشای مردم در حال گفتگو و پیاده روی می نشستم.
غروبها جمعیت در این کوچه موج می زد و تعداد بسیاری به سمت ساحل برای پیاده روی و تماشای غروب زیبای دوبرونیک می رفتند. غروبهای دریای آدریاتیک دیدنیست!
راستی از دوستان خارج نشین شنیده ام که دوبرونیک بسیار بین اروپاییان شناخته شده و پرطرفدار است و تابستانها مملو از توریست است و بساط خوش گذرانی و تفریحات ساحلی برپاست. در سفری که به پاریس رفته بودیم هم در مترو پاریس، تبلیغ تور دوبرونیک را به در و دیوار زده بودند و پاریسیان را به سفر به این شهر بندری وسوسه می کردند.
از نظر جغرافیایی نیز بین این کشور و ایتالیا فقط باریکه ای از دریای آدریاتیک فاصله انداخته است و از اینرو ایتالیایی ها از راه دریا، خصوصا از بندر "باری" به اینجا بسیار سفر می کنند و بین باری و دوبرونیک هم کشتی هایی در رفت و آمد هستند.
برای ما که ابتدای بهار رفته بودیم از تفریحات ساحلی خیلی خبری نبود ولی آثار تورفروشیها و جشنها و دکه های ساحلی جابه جا عیان بود.
شهر قدیمی
رسیدن به شهر قدیمی و قرون وسطی دوبرونیک که از نظر من مهمترین جاذبه این شهر است، از سر خیابان محل اقامتمان و با اتوبوس و طی مسیر حدود 20 دقیقه ای قابل حصول بود. دکه بلیط فروشی سر ایستگاه، بلیط های تک سفره و 8 سفره می فروخت و 8 سفره ها کمی به صرفه تر بود.
با اینکه فصل پرتوریست نبود، ایستگاه اتوبوس و البته خود اتوبوس همیشه شلوغ بود و گاهی جا نداشت سوارمان کند.
نکته جالبی که در اینجا با آن روبرو شدم، راننده های اتوبوس برای سوار کردن مسافرها فقط در جلو را باز می کردند و مسافرها بایدهنگام ورود بلیط را به دستگاه بارکد خوان کنار راننده ثبت می کردند و وارد می شدند...دو سه بار که ایستگاه خیلی شلوغ بود و راننده تا می توانست از درب جلو سوار کرده بود درب عقب اتوبوس را باز کرد و بقیه مسافرها از درب عقب وارد اتوبوس شدند و بنابراین دیگر کسی کارت نزد. وقتی ما پیاده شدیم رفتیم کنار راننده و بسیار وظیفه شناسانه کارت خودمون رو زدیم، راننده که سورپرایز شده بود با تعجب نگاهمون کرد و خیلی تشکر کرد!
مسافر دیگری هم شاهد این صحنه بود به زبان کرواسی چیزی گفت و خوش و بشی کرد . شاید هیچ کس در سفر متوجه نشه ملیت ما ایرانی هست ولی برای من اهمیت داره که اگر ما به عنوان توریست ایرانی در کشور دیگه ای در حال سفر هستیم، نماینده مناسبی باشیم و رفتارهای زننده و متفاوتی نداشته باشیم و تا جایی که بتونیم و بدونیم قوانین را رعایت می کنیم .
ایستگاه اخر اتوبوس دقیقا کنار شهر قدیم هست و یک دفتر راهنمای توریست هم همانجاست و هر سئوالی داشته باشید راهنمایی می کنند. در سفر به دوبروونیک همه جای این شهر گلهای گوناگون و البته گل کاغذی دیده می شد که بر دیوارهای سنگی رشد کردهاند و منظرهای زیبا را به وجود آوردهاند.
دروازه اصلی شهر قدیم، دروازه مشهور پایل (Pile) نام دارد که دقیقا کنار همین دفتر راهنمای توریست واقع شده است. از طریق این دروازه میتوان به بخش قدیمی شهر وارد شد. دروازه پایل و دروازه دیگری با نام Ploce، دو ورودی منطقه لاپاد (Lapad) هستند. برای مدت چندین قرن، دروازه مشهور Pile، ورودی اصلی دوبروونیک بوده و در حال حاضر هم یکی از جالبترین نقاط برای دسترسی به بخش قدیمی شهر است.
خلیج بلک واتر در نزدیکی دروازه پایل در گذشته قطب مهم حملونقل کشتیهایی بود که از مناطق غربی به شهر میآمدند. از پایل، چشمانداز قلعهی بوکار و قلعهی سنت لارنس مشخص است و صحنههای بازی تاج و تخت از همهی زوایای آن فیلمبرداری شدهاند. بسیاری از این دیوار ها وقلعه ها برای حفاظت از مردم شهر در قرون وسطی ساخته شد و هم اکنون تبدیل به یکی از جاذبه های گردشگری این شهر شده اند. کرواتها وقتی شنیدند که احتمال حملهی ونیزیها وجود دارد دیوار ضخیم قلعهی بسیار بزرگ سنت لارنس را به قطر ۱۲ متر در ارتفاع ۳۷ متری از سطح دریا ساختند تا این تصور ایجاد شود که سنگر بسیار بزرگی برای دفاع از شهر دارند. با این روش بهطرز ماهرانهای از حملهی ونیزیها در امان ماندند و بعدها این سازه را کامل کردند.
چشمم به دروازه ورودی شهر قدیم که افتاد دقیقا صحنه هایی از سریال معروف Game of Thrones در آن نقش بست! بله لوکیشن بسیاری از قسمتهای این سریال پرطرفدار در دوبرونیک و در شهر قدیم پر شده است.
خیابان تاریخی این شهر یکی از زیباترین پیاده روهای اروپاست که نمیشه قدم زدن در آن را از دست داد. این خیابان با سنگ فرش های سفید رنگی پوشیده شده و مجموعه گسترده ای از بهترین کافه ها، رستوران ها و بارها را در خودش جای داده و ما مرتبا وسوسه میشدیم تو یکی از این کافه ها بنشینیم و یه چیزی بخوریم.
قدمت این پیاده راه به قرن 15 میلادی بر می گردد. اطراف این خیابان زیبا را نیز ساختمان های تجاری و مسکونی بسیاری احاطه کرده اند.
صبحها قدم زدن در خیابانهای سنگی این شهر زیر نور خورشید همه چیز درخشان و فاخر به نظر می رسد. ابتدای این مسیر خیابان اصلی و شگفتانگیز "استرادون" است، سپس به کوچههای تاریک و سنگی و پله ای منشعب می شود که با بالا رفتن از این پلهها به زیباترین مناطق مسکونی شهر هدایت شدیم.
تمامی بخش های تاریخی شهر دوبروونیک توسط دیواره ها و استحکامات قرون وسطایی احاطه شده است. در اطراف این دروازه باغ های بسیار زیبایی وجود دارد.
در این خیابان (که بیشتر به پیاده راه می ماند) بارها و قدم به قدم مکث می کردم و اطراف را به خوبی نگاه کردم.
در کوچه ها بالای سرم بالکنهای زیبا و رختهای شسته شده رنگارنگ به رقص درامده بودند.
روبرو، نماهای کلیسایی زیبا بود و پنجرههای بزرگ فروشگاهها، گربههای آرام و کبوترهایی که در میان آدمها در رفت و آمد بودند.
بسیاری از طرفداران سریال گیم آف ترونز با دیدن محل فیلمبرداری این سریال در گوشههای شهر، از حرکت بازمیایستند. مثلا هنگام تماشای خانه لیتل فینگر در موزه مردمشناسی یا پلههای صحنه فیلمبرداری شرم و نفرین سرسی در زیر کلیسای عیسی!
این پله ها محل سکانس معروف پیاده روی ملکه "سرسی" بود و با نام shame walking معروفه و شگفتا که این کافه ریزه میزه کنار پله ها هم از این موضوع نهایت استفاده را کرده و 2 نوشیدنی به همین نام در منو دارد و از بقیه نوشیدنی هایش هم گران تر می فروشد!
وارد شهر که شدیم جا به جا لوکیشن فیلمبرداری این سریال بود و من که از طرفدارهای این سریال بودم به وجد آمده بودم!
میدان لوگیالوگیا (Loggia) یکی از میدان های تاریخی دوبروونیک است که در بخش شمال شرقی این شهر قرار دارد. این مورد از مشهورترین جاهای دیدنی کرواسی در سالهای دور محل تجمع اهالی شهر بوده و ساختمانهای تاریخی زیادی در آن دیده می شود. از این رو، از لحاظ گردشگری از اهمیت بالایی برخوردار است.
ستون اورلاندو، کلیسای St. Blaise و یک برج ساعت متعلق به قرن 15 و بناهای قدیمی فراوان همه را سرگرم خودش کرده است و گروهی هم مشغول تماشای فضاهای بیرونی و فواره های زیبا هستند .
شهر قدیمی دوبرونیک مملو از کوچه و پسکوچههای پر پیچوخم باریک و خانههای سنگی است. کوچه های منتهی به این خیابان اصلی عمدتا در ارتفاع واقع شدند و پله می خورند. در اطراف این پله ها که گاهی تا 100 پله بالا می روند به وفور کافه و هتل و سوییت برای اجاره است.
اجاره سوئیت در شهر قدیم هم بسیار پرطرفدار است و نه چندان ارزان. البته اگر نادانسته یکی از این سوئیت های بالا را اجاره کنی و بعد متوجه شوی باید برای رسیدن به اتاقت بیش از 100 پله را چمدان به دست بالا بروی ورود ناخوشایندی را تجربه خواهی کرد!
من چند باری از این کوچه ها دیدن کردم و بالا و پایین رفتم و مطمئنا اگر فرد مسنی همراهمان بود حتما برایش آزاردهنده بود.در یکی از این کوچه ها، بالای پله ها، مغازه ای وجود دارد که همه نمادها و لباس و عروسک و صندلی مربوط به سریال game of thrones را به فروش گذاشته است،
البته آن صندلی معروف تخت پادشاهی که از صدها شمشیر ساخته شده است هم در همین شهر به یادگار گذاشته شده است و قابل بازدید است اما نه اینجا، بلکه در جزیره لوکروم که در ادامه به آنجا هم خواهیم رفت.
دیوارهای شهر باستانی دوبروونیک دیوارهای دفاعی هستند که در بخشهای تاریخی این شهر قرار دارند و مربوط به قرون وسطی است و به عنوان میراث جهانی در یونسکو به ثبت رسیده اند. از بالای دیوارهای شهر باستانی دوبروونیک میتوان چشم اندازهای بسیار زیبایی از دوبروونیک و شیروانی های نارنجی را دید.
تماشای بام های خانه های نارنجی و آبهای درخشان دریای آدریاتیک بخشی از تصاویر زیبایی است که می توان از این نقطه از شهر تماشا کرد. برای بازدید از این دیوار بلیط ورودی لازم است ولی برای قدم زدن در شهر قدیم خیر.
برخی از تجهیزات و برج ها چند سال بعد و در قرن ۱۵ به مجموعه اضافه شده است. این دیوارهای دو کیلوتر امتداد یافته اند و ارتفاع آن ها به ۶۵ متر می رسد همچنین در برخی قسمت ها دارای قطر ۶ متری دارند.
با هم گریزی به سریال محبوب تاج و تحت بزنیم: مقر اصلی پادشاهی kings landing ، جایی که جادوگران بچه اژدهاها را دزدیده بودند و دنریس تارگرین به دنبال آن ها سفر کرد، برج مارپیچی که مادر اژدهایان به داخل آنها می رود، در واقع بارویی به نام برج Minceta است که بر روی مجموعه دیوارهای سنگی دبرونیک قرار گرفته است و لوکیشن های بسیار دیگری که با قدم زدن در آن فضا به چشمتان آشنا خواهد آمد. البته چون زمان زیادی از این سریال گذشته است شور و هیجان پیدا کردن لوکیشن ها بین توریست ها هم کمتر شده است.
قدم زدن در پیاده رو های مربوط به قرون وسطی که هنوز فعال و زنده و کاربردی ست و پر از سوغاتی فروشی و کافه و رستوران لذتی وصف ناشدنی دارد.
در طول اقامت در دوبرونیک، هم روز و هم شب سری به شهر قدیم زدیم. این شهر در شبها نیز پویا و جذاب است.

آب های زلال و شفاف یکی از جاذبه های دوبرونیک هستند. هر سال افراد بسیاری از سراسر جهان برای ورزش های آبی و شنا کردن در آب های دوبرونیک به این شهر می آیند.
در میان این آب های درخشان جزایر زیادی واقع شدنه اند که سفر به آن ها جذابیت های خاص خود را دارد. در این میان جزیره "لوکروم" مشهورترین آن ها است . جزیره ی لوکروم در دریای آدریاتیک واقع شده و به نام جزیره "عشاق" هم معروف هست.
این جزیره فقط ۶۰۰ متر با شهر دوبرونیک فاصله دارد. یک روز آفتابی تا به خودمون جنبیدیم حوالی ظهر بود که رسیدیم به شهر قدیم. برای رفتن به این جزیره باید از اسکله داخل شهر قدیم اقدام می کردیم. برای رفت و برگشت به جزیره لوکروم قایق های مختلفی وجود دارد . بلیطهای 27 یورویی رفت و برگشت همانجا از دکه های کنار اسکله به فروش می رسید و صف طولانی هم برای سوار شدن قایق به چشم می خورد. تو اون فصل سال هر یک ساعت یک قایق به سمت جزیره حرکت می کرد.
بالاخره سوار قایق شدیم . جزیره در مقابلمان بسیار نزدیک به نظر میرسید ولی از آنجا که قایقها برای پهلو گرفتن جزیره را دور می زنند، قایق سواری آنقدرها هم کوتاه نبود و لذت مضاعفی از این حیث نصیبمان شد.
ابتدا که سوار قایق به سمت جزیره شناور شدیم، آبهای ساحلی بقدری زلال و شفاف و تمیز بودند که در ذهنم نمی گنجید، هر چه از ساحل دور می شدیم دریای آدریاتیک مانند آینه ای براق ، درخشان و عمیق می نمود. رنگ آبی سورمه ای جذابی داشت و چشم که بالا می آوردم با رنگ شیروانی های یکدست نارنجی شهر، ترکیب رنگی چشمنوازی می ساخت .اثر هنری مشترک خالق و مخلوق از این دلنشین تر نمی توانست باشد!
به محض پیاده شدن از قایق، توجه مون به یکی دو طاووسی جلب شد که در همان اطراف اسکله در حال دلبری و قدم زدن بودند و مثل این می نمود که به استقبالمان آماده اند. ذوق زده شدیم و روی نیمکتی نشستیم و کلی تماشایشان کردیم وعکس و فیلم گرفتیم... یکی از طاووسها هم رفت سراغ دختر و پسر جوان توریستی که در حال پفک خوردن بودند و نشست و همراهشان پفک خورد. ظاهرا که پفک به مذاق طاوس خوش نشست!
جلوتر که رفتیم متوجه شدیم این جزیره زیبا و سرسبز به طاووسها یی که آزادانه در آن در زندگی میکنند هم مشهور است و جای جای آن طاووسها در حال خرامیدن و آفتاب گرفتن هستن و در واقع آنها ساکنان اصلی جزیره هستند، چرا که این منطقه فاقد هر گونه هتل یا اقامتگاهی است که امکان اقامت شبانه را در اختیارانسانها قرار دهد. البته افسانه ای هم هست که میگه این مسئله عجیب به نفرینی بازمیگردد که مدتها قبل توسط ساکنان پیشین این جزیره انجام شده و عواقب آن دامن ماکسیمیلیان اول و همسرش شارلوت را گرفته است.
این جزیره محل اقامت تابستانی ماکسیمیلیان، یکی از امپراطوران قدیمی مکزیک بوده است. در ارتفاع ۹۶ متری این جزیره هم قلعه سلطنتی وجود دارد که توسط فرانسوی ها ساخته شده است و بعد ها به عنوان برج ماکسیمیلان شناخته شده است. تنها یک کافه و رستوران در این جزیره به چشممان خورد که نوشیدنی و بستنی و پیتزا هم سرو می کرد و گویا همه کارکنان و بازدیدکنندگان با آخرین سرویس قایق به شهر باز میگشتند. جزیره لوکروم دارای یک باغ گیاه شناسی مشهور هم هست که در سال ۱۹۵۹ میلادی افتتاح شده و در آن گیاهانی از امریکا و استرالیا آورده شده اند.
علاوه بر این باغ کلیسای زیبایی در جزیره لوکروم قرار دارد که درسال ۱۱۹۲ میلادی ساخته شده است.
اما ما برای دیدن چیز دیگری به این جزیره آمده بودیم،همانطور که قبلا اشاره کردم ما از طرفداران سریال مشهور Game of Thrones هستیم و صندلی اصلی معروف پادشاهی این سریال تو این جزیره نگهداری میشه.
بازدید از صندلی معروف فیلم بازی تاج و تخت – Iron Throne
این صندلی شاید یکی از خاطره انگیزاترین اشیا و مفاهیم اصلی فیلم Game of Thrones، باشد که از ترکیب صد ها شمشیر ساخته شده است. پرعکس ترین و یا پر بازدید ترین تصویر از این جزیره، صندلی مخصوص Irone Throne هست تو صومعه بندیکتی هست. جالب اینکه در حالی که از در و دیوار داره تصاویر این فیلم به همراه پشت صحنه اش پخش می شه و بازدیدکننده رو به اون فضا می بره، میشه رفت روی صندلی پادشاه نشست و عکس گرفت.
باورتون نمیشه که با چه غرور و تبختری رفتم رو اون صندلی پادشاهی نشستم و چه حس ملکه بودنی بهم دست داده بود! همانجا در حال صدور چند فرمان هم بودم که همسرم با اشارات معروف چشم و ابروی مردان ایرانی بهم فهموند که "بسه بیا پایین بقیه هم میخوان عکس بگیرن"!!
“دریای مرده”
برای دیدن بقیه مناظر شگفتانگیز دور تا دور جزیره در امتداد مسیرهای دیدنی چرخیدیم و از میان طاووسهای بیشمار و درختان و بوی مست کننده بهار نارنج و یاس گذر کردیم تا دریاچهای به نام “دریای مرده” را پیدا کنیم. (Dead Sea) در آن ماه سال هوا هنوز برای شنا کردن سرد بود ولی عده ای در آب مشغول آبتنی بودند و یکی از آنها به وضوح می لرزید و دست از شنا برنمیداشت.
این دریای مرده که به طور طبیعی شکل گرفته خیلی جالب و عجیب به نظر می رسد: دریاچه کوچکی محصور در میان تخت سنگهای عظیم است که وقتی تماشا می کردم ظاهرا به دریا راه نداشت ولی نکته عجیب آنکه مواج است و آب با موج و آب و تاب به ساحل می خورد و باز می گردد.
در میان قدم زدنهای خود در کنار این دریاچه متوجه گفتگوی زوجی ایرانی که اتفاقا با لهجه شیرازی صحبت میکردند هم شدیم.
مسیر خودمون رو مجددا ادامه دادیم تا جایی محصور در میان درختان به "حوض شارلوت" رسیدیم که هم به منظور ذخیره آب برای درختان و هم برای آبتنی خانم شارلوت در زمان ماکسیمیلیان استفاده میشده است.
وقت بازگشت رسید، به ساحل برگشتیم و در حالی که منتظر بازگشت قایق برای برگشت به دوبرونیک نشسته بودیم رفته رفته به جمعیت منتظر بازگشت اضافه میشد و حسابی تعدادمان زیاد شد و همچنان طاووسها که حالا دیدنشان برای ما آدمها عادی شده بود بین انسانها می لولیدند.
طاووس های ماده رو مشاهده می کنید که زیبایی خاصی ندارند.در واقع طاووس ماده نیازی به زیبایی ندارد! در ابتدا که سوار بر قایق مملو از جمعیت به سمت جزیره رهسپار شدیم تصورم این بود که جمعیت بسیاری را در جزیره لوکروم خواهیم دید ولی اینگونه نبود در واقع بین سواحلی با سایه درختهای کاج، باغهای گیاهشناسی و جنگلهای درخت زیتون همواره مکانی خلوت و آرام پیدا می شد که جمعیت را در خودش پنهان کرده بود.
باغ ترستنو آربورتوم Trsteno Arboretum
باغ بسیار زیبای ترستنو آربورتوم یکی از جاهایی بود که حتما دوست داشتم در این سفر ببینم ولی این باغ در خود دوبرونیک واقع نشده بود و حدود نیم ساعت در نوار ساحلی به سمت شمال فاصله داشت.
به ایستگاه مرکزی اتوبوس رفتیم و از آنجا با اتوبوس محلی خود را به این باغ رساندیم که مابین دو روستای Orašac و Slanoواقع شده است.
این باغ که سکوهای تماشای فوقالعادهای مشرف به دریای آدریاتیک دارد دل سازندگان سریال تاج و تخت را هم برده و قسمتهای زیادی از حضور و گردش مادربزرگ و بقیه هنرپیشگان در این باغ زیبا ضبط شده است.
باغ ترستنو آربورتوم در اواخر قرن ۱۵ میلادی ساخته شده است . تمامی صحنههای باغ کاخ در کینگزلندینگ، در همینجا اتفاق افتاده است. در فصل سوم، سانسا ، لیدی اولنا، ملکهی تورنز، در این باغ به صحبت می نشینند. باز در همین باغ لرد واریس و اولنا دربارهی سرنوشت سانسا با هم متحد میشوند و در این باغ و زیر یک طاق باستانی قدم میزنند.
از دیگر مکانهای چشمگیر میتوان به مجسمهی نپتون و فوارهی آب با حوضی از ماهی در زیر آن اشاره کرد.ما هم کمی اطراف آن قدم زدیم و لب حوض نشستیم و نفسی تازه کردیم.
باغ ساکت و خلوت بود و تقریبا فقط کارگرها مشغول نگهداری و هرس گلها بودند. دیدن زنهای مسن که با لبخند و رضایت، دستکش باغبانی به دست گاریها را وسط باغ هل می دادند و چند قدم یک بار می ایستادند و قیچی باغبانیشون رو درمیاوردن و گلها رو هرس می کردند برای من لذت بخش بود. زنهای مسنی که از پا ننشستن و خودشون رو ناتوان و بازنشسته نمی بینن و با لذت کار می کنند حداقل برای من یکی که هر سال در حال شمارش و محاسبه زمان باقی مانده تا بازنشستگی هستم الهام بخش بودند.
بعد از گردش در باغ که البته خیلی جاذبه هیجان انگیزی نبود و برای گردش آرام نیم روزی گزینه مناسبی به حساب می آمد کمی در کوچه های اطراف بالا و پایین رفتیم، در ارتفاع بلندی مشرف به دریا قدم میزدیم. اطرافمان پر از باغ بود و ویلا! هر ویلایی برای خودش سکوهای تماشا برای نشستن و لذت بردن داشت. کوچه ها باغی و باریک بودند و پر از شکوفه و عطر نارنج و یاس!
در نهایت از همان ایستگاه اتوبوسی که پیاده شده بودیم به دوبرونیک برگشتیم.
اتوبوس هم برای رفت و برگشت تقریبا خالی بود و فقط چند نفری از ساکنین محلی همراهیمان می کردند. مسیر برگشت هم آنقدری زیبا بود که من خوابم نبره و مشغول تماشای دریا و قایقها ، باغها و شیروانیهای نارنجی مسیر شدم! چشم به هم نزدم تا به این تابلو رسیدیم!
بعدازظهر تصمیم گرفتیم گردشی در شهر داشته باشیم. قدم زنان چیزی حدود 2 ساعت پیاده رفتیم و اطراف اسکله داخل شهر مشغول قدم زدن شدیم که این ماشین خاص توجه مان را جلب کرد.
قایقها و یات های بسیاری شونه به شونه هم پارک شده بودند. به نظر میومد قایقها تفریحی و خانوادگی هستند و دیدنشون در حالیکه مشغول قدم زدن یا رانندگی در خیابونهای شهر هستی خیلی بامزه هست.
هوا تاریک شده بود که روی نیمکتی رو به دریا به تماشا نشسته بودیم نفسی تازه کنیم که متوجه شدم نیمکتی که رویش نشستیم شارژر وای فای موبایل داره و موبایلم که شارژ زیادی هم نداشت رو گذاشتم روی مکان مشخص و گوشی هم نفسی تازه کرد.

من در این سفر به یک روش غیرمعمول و سخت دیگری هم گوشیم رو تو فرودگاه شارژ کردم. با دوچرخه ثابتی که مجبور بودم رکاب بزنم که گوشیم شارژ بشه...روشی جالب و نفس گیر! نوبت به خرید یادگاری سفر رسید و برای بار آخر به شهر قدیم دوبرونیک رفتیم که لختی درنگ کنیم و در کافه های رو به ساحل قهوه ای بنوشیم، خداحافطی کنیم.
برنامه ریزی چند روز سفر به دوبروونیک و لذت بردن از کافه های عالی، ساحل رویایی و منظره خیرهکننده غروب آفتاب، بخش جداییناپذیری از جاذبه های توریستی دوبروونیک به حساب میآید. در فرودگاه که آماده پرواز به سمت پاریس بودیم، چشمم به این لاین هواپیمایی افتاد،چه اسم زیبایی! پرنده آزاد!
حالا که تا پایان این سفرنامه و عکسهای متنوع آمدید بفرمایید آیا با نظر آقای جرج برنارد شاو، نمایشنامه نویس ایرلندی در مورد دوبرونیک که گفته بود : "کسانی که دنبال بهشت روی زمین هستند باید آنرا در دوبرونیک پیدا کنند". موافق هستید؟